نظرخواهی

آیا ازعملکرد محمد بهرامی در توسعه شهرستان های بویراحمد، دنا و مارگون راضی هستید؟

تازه های سایت

پربیننده ها

23. مهر 1404 - 15:00
«برجسته شدن «مکانیزم ماشه» توسط آمریکا پس از خروج یک‌جانبه از برجام، این پرسش را مطرح کرد که آیا این سازوکار از منظر حقوق بین‌الملل قابل دفاع است یا صرفاً یک عملیات جنگ روانی برای فرسایش امید داخلی؟ در این گفتگو، دکتر تقوایی‌پور با تشریح ابعاد حقوقی و راهبردی این اقدام، ناتوانی اروپا در عمل به تعهدات و اهمیت راهبرد «نگاه به شرق» به عنوان پاسخ قاطع به یک‌جانبه‌گرایی غرب را تحلیل می‌کند.»

رحمان تقوایی‌پور در گفتگویی تفصیلی با خبرنگار پایگاه خبری تحلیلی «چهارفصل»؛ «برجسته شدن «مکانیزم ماشه» توسط آمریکا پس از خروج یک‌جانبه از برجام، این پرسش را مطرح کرد که آیا این سازوکار از منظر حقوق بین‌الملل قابل دفاع است یا صرفاً یک عملیات جنگ روانی برای فرسایش امید داخلی؟ در این گفتگو، دکتر تقوایی‌پور با تشریح ابعاد حقوقی و راهبردی این اقدام، ناتوانی اروپا در عمل به تعهدات و اهمیت راهبرد «نگاه به شرق» به عنوان پاسخ قاطع به یک‌جانبه‌گرایی غرب را تحلیل می‌کند.»

 

خبرنگار چهارفصل: تقوایی، به نظر می‌رسد فضای دیپلماتیک جهانی همچنان تحت تأثیر تنش‌ها باقی مانده است. اخیراً موضوع «مکانیزم ماشه» یا همان Snapback، که در دل قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت جا خوش کرده بود، به شکل پررنگی از سوی آمریکا و متحدانش مطرح شد. با توجه به خروج یک‌جانبه آمریکا، این اقدام از منظر حقوقی تا چه میزان قابل دفاع است و به نظر شما، هدف اصلی از برجسته کردن این سازوکار، بازگرداندن تحریم‌ها بوده یا کارکرد دیگری داشته است؟

 

دکتر رحمان تقوایی‌پور: در فضای پرتنش دیپلماسی جهانی، ماجرای «مکانیزم ماشه» یا همان Snapback به عنوان یکی از آخرین تلاش‌های آمریکا و متحدانش برای اعمال فشار روانی بر ملت ایران مطرح شده است. این سازوکار، که در متن قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت سازمان ملل متحد پیش‌بینی شده بود، قرار بود در صورت عدم پایبندی ایران به تعهدات برجامی، به صورت خودکار تحریم‌های پیشین سازمان ملل را بازگرداند. اما هدف اصلی این اقدام، برخلاف ظاهر حقوقی‌اش، بیش از آنکه بازگرداندن تحریم‌ها باشد، نوعی عملیات شناختی و رسانه‌ای برای القای ناتوانی ایران و بی‌اعتباری مقاومت در برابر غرب است. این رخداد دقیقاً در چارچوب «جنگ روانی ترکیبی» (Hybrid Psychological Warfare) تعریف می‌شود که طی آن دشمن با استفاده از ابزار رسانه، اقتصاد، و تهدید دیپلماتیک، به‌دنبال فرسایش امید عمومی، ایجاد شکاف اجتماعی، و وادار کردن دولت ایران به پذیرش شروط یک‌جانبه غرب است.

 

جنگ روانی دشمن در این ماجرا بر پایه‌های زیر استوار بود:

 

۱. ایجاد انتظار شکست: القای این تصور که بازگشت تحریم‌ها به معنای پایان راه اقتصادی ایران است.

۲. تضعیف مشروعیت دولت: متهم کردن دولت ایران به عدم توانایی در مدیریت بحران‌های بین‌المللی.

۳. تأثیر بر افکار عمومی داخلی: افزایش ناامیدی در جامعه و سوق دادن بخشی از نخبگان به سمت پذیرش شرایط تحمیلی.

 

خبرنگار چهارفصل: اگر به سابقه تاریخی این موضوع نگاه کنیم، بدعهدی‌های آمریکا از همان ابتدا مشهود بود. خروج ترامپ در سال ۲۰۱۸ چه پیامی برای نظام بین‌الملل و به ویژه شرکای اروپایی ایران داشت؟ و آیا اروپا در حفظ منافع ایران تعهدی عملی نشان داد؟

 

کارشناس مسائل سیاسی: از برجام ۲۰۱۵ تا خروج رسمی آمریکا در ۲۰۱۸، روندی از بی‌اعتمادی ساختاری نسبت به طرف‌های غربی شکل گرفت. این بدعهدی‌ها از همان ابتدا قابل پیش‌بینی بود، زیرا ایالات متحده همواره از اهرم‌های فشار اقتصادی به عنوان ابزارهای اصلی سیاست خارجی خود استفاده کرده است. خروج یک‌جانبه دولت دونالد ترامپ از برجام در می ۲۰۱۸، نقض آشکار توافقی بود که طبق ماده ۳۷ قطعنامه ۲۲۳۱، تعهدات بین‌المللی را برای طرفین ایجاد می‌کرد. این اقدام نه تنها تعهدات برجامی، بلکه بخشی از پیمان‌های اساسی‌تری چون منشور ملل متحد را زیر سؤال برد و این پیام را مخابره کرد که تعهدات آمریکا در برابر ایران قابل اعتماد نیست.

 

دولت‌های اروپایی علی‌رغم تعهدات کتبی خود در بندهای ۲۰ تا ۳۷ برجام، هیچ اقدام عملی برای حفظ منافع اقتصادی ایران انجام ندادند. سازوکارهایی چون «اینستکس» (INSTEX) که قرار بود کانالی برای تسهیل تجارت با ایران و دور زدن تحریم‌های ثانویه آمریکا باشند، عملاً نقش تاکتیکی و نمادین داشتند تا ایران را در تعلیق تصمیم‌گیری راهبردی نگه دارند. در عمل، ترس اروپا از اعمال تحریم‌های ثانویه آمریکا، باعث شد اینستکس به ابزاری کارآمد برای تجارت تبدیل نشود. این سازوکار بیشتر برای مدیریت افکار عمومی داخلی ایران و دلگرم نگه داشتن جریان غرب‌گرا به دیپلماسی اروپایی طراحی شده بود. این بدعهدی‌ها در حافظه جمعی ملت ایران به عنوان نشانه‌ای از «ماهیت ابزاری» غرب در تعامل با کشورهای مستقل ثبت شده است. به همین دلیل، سخنان رهبر انقلاب در سال ۱۳۹۴ مبنی بر اینکه «به دشمن اعتماد نکنید و روی پای خود بایستید» یک هشدار پیش‌دستانه و راهبردی بود که امروز حقانیت خود را آشکار کرده است.

 

خبرنگار چهارفصل: بسیار خب، برویم سراغ بُعد حقوقی مکانیسم ماشه. آیا آمریکا پس از خروج از برجام، اساساً حق استفاده از این سازوکار که در قطعنامه ۲۲۳۱ تعبیه شده بود را دارد؟

 

هر قرارداد نفتی با چین، هر سرمایه‌گذاری مشترک با روسیه، و هر عضویت در سازمان‌های منطقه‌ای، یک پیام روشن به غرب ارسال می‌کند: تلاش شما برای انزوای ایران با شکست مواجه شده است.

 

در نهایت، آنچه امروز از مکانیسم ماشه باقی مانده، نه سازوکار عملی تحریم، بلکه سندی تاریخی از شکست یک جنگ روانی است که ملت ایران، با تکیه بر اصول مقاومت و درک درست از تحولات جهانی، از آن سربلند بیرون آمد.

 

کارشناس مسائل سیاسی: مکانیسم ماشه (Snapback Mechanism) به طور خاص برای بازگرداندن تحریم‌های بین‌المللی سازمان ملل که به دلیل اجرای برجام تعلیق شده بودند، طراحی شده بود. این مکانیسم در ماده ۱۱ قطعنامه ۲۲۳۱ تعبیه شده است. مکانیسم ماشه در ساختار شورای امنیت سازمان ملل، به گفته کارشناسان حقوق بین‌الملل، تنها در صورتی معنا دارد که عضوی از برجام باشد و در اجرای تعهدات خود تخلف کرده باشد. ایالات متحده که در سال ۲۰۱۸ از توافق خارج شد، از منظر حقوق بین‌الملل صلاحیت اجرای این بند را از دست داده است. خروج یک‌طرفه یعنی سلب حق مدعی شدن بر اجرای بندهایی که خود از آن خارج شده است. به همین دلیل، حتی شرکای اروپایی نیز در ظاهر از اقدام رسمی آمریکا حمایت نکردند؛ زیرا می‌دانستند که این اقدام از نظر حقوق بین‌الملل در چارچوب قطعنامه ۲۲۳۱ قابل دفاع نیست.

 

خبرنگار چهارفصل: پس اساساً اقدام آمریکا از نظر حقوقی با یک خلاء بزرگ مواجه بود. اما با وجود این، شاهد بزرگ‌نمایی رسانه‌ای گسترده‌ای بودیم. به نظر می‌رسد این فشار، در حوزه ادراک و روان جامعه ایران متمرکز بود. آیا می‌توانیم بگوییم اسنپ‌بک یک «طبل توخالی» بود؟

 

کارشناس مسائل سیاسی: دقیقاً، با وجود بی‌اثر بودن فنی و حقوقی این اقدام، غرب تلاش گسترده‌ای برای «بزرگ‌نمایی رسانه‌ای» آن انجام داد. پیام اصلی این بود: اگر ایران کوتاه نیاید، تحریم‌های سازمان ملل (که شامل تحریم‌های تسلیحاتی و هسته‌ای سخت‌گیرانه‌تر است) بازمی‌گردد. در حقیقت، اسنپ‌بک طبل توخالی بود؛ هدفش ایجاد ترس اقتصادی در بازارهای ایران، بی‌ثباتی روانی در میان فعالان اقتصادی، و تضعیف اعتماد ملی نسبت به مسیر مقاومت بود. این عملیات روانی بر این فرض استوار بود که افکار عمومی داخلی، فشار اقتصادی را به پای مذاکره‌کنندگان گذشته یا عدم انعطاف دولت فعلی می‌نویسند و خواهان کوتاه آمدن در برابر غرب می‌شوند.

 

تجربه اسنپ‌بک نشان داد که دشمن بیش از آنکه در میدان دیپلماسی یا اقتصاد قدرت داشته باشد، در میدان روان و ادراک فعال است. ماشین جنگ روانی غرب، تلاش می‌کند شکست‌های سیاسی و حقوقی خود را با ایجاد موج‌های رسانه‌ای و القای ترس بپوشاند. راه علاج، همان است که رهبر انقلاب سال‌ها پیش فرمودند: قوی شدن ملی، تکیه بر دانش و کارآمدی داخلی، و بی‌نیازی از لبخند دشمن.

 

خبرنگار چهارفصل: نکته بسیار مهمی را مطرح کردید؛ تفکیک میان تخریب اقتصادی واقعی ناشی از تحریم‌ها و تخریب روانی ناشی از تبلیغات. در تحلیل خود اشاره کردید که حتی واکنش بازارها نیز نشان داد که عامل اصلی نوسانات، بیشتر عوامل داخلی بوده‌اند تا تحریم جدید سازمان ملل. آیا این تجربه، دیدگاه جریان موسوم به غرب‌گرا در ایران نسبت به دیپلماسی را تغییر نداد؟

 

کارشناس مسائل سیاسی: جریان موسوم به غرب‌گرا در ایران همواره دیپلماسی را مترادف با «مذاکره و امتیازدهی» تعریف کرده و بر این باور است که تنها راه تعامل با جهان، پذیرش چارچوب‌های تعریف‌شده توسط قدرت‌های مسلط (عمدتاً آمریکا) است. این سوءبرداشت از دیپلماسی، ناشی از تنبلی ذهن سیاسی است؛ گویی دیپلماسی فقط در میز مذاکره معنا دارد، نه در میدان مقاومت، توسعه فناوری، یا پیمان‌های منطقه‌ای. این جریان معمولاً قدرت‌های بین‌المللی را به دو دسته «دوست» و «دشمن» تقسیم می‌کند و از درک «تعامل استراتژیک بر اساس منافع متضاد» ناتوان است. این غفلت باعث می‌شود که آن‌ها راهبرد «نگاه به شرق» و توسعه روابط با قدرت‌های غیرغربی را به عنوان یک راهکار ثانویه یا حتی ایدئولوژیک ببینند، در حالی که این رویکرد، مهم‌ترین پاسخ عملی به جنگ روانی غرب و تحریم‌های آن است.

 

خبرنگار چهارفصل: در پایان، راهبرد جمهوری اسلامی در مواجهه با این فشارهای ترکیبی چیست؟ آیا توسعه روابط با شرق، پاسخی به این عملیات روانی محسوب می‌شود؟

 

کارشناس مسائل سیاسی: راهبرد جمهوری اسلامی ایران در مواجهه با فشارهای خارجی همواره بر دو محور استوار بوده است: «اقتصاد مقاومتی» و «دیپلماسی فعال منطقه‌ای». قوی شدن ملی به مثابه سپر دفاعی است؛ بر اساس آن، هر جامعه‌ای که عناصر قدرت درونی خود (علم، اقتصاد، ایمان، و مشارکت مردمی) را فعال کند، دیگر در برابر فشار بیرونی آسیب‌پذیر نیست. تجربه مکانیسم ماشه نشان داد تحلیل رهبری درباره لزوم تکیه بر توانمندی‌های درونی دقیق و آینده‌نگرانه بود.

 

پاسخ راهبردی ایران به یک‌جانبه‌گرایی غرب، تقویت فعالانه محور شرق بوده است. تحولات سال‌های اخیر در اتحادیه اقتصادی اوراسیا، بریکس، و سازمان شانگهای نشان می‌دهد که ایران با انتخاب هوشمندانه مسیر شرق‌گرایانه، توانسته است از تبعیض سیستم غربی عبور کند. همکاری راهبردی با روسیه و چین نه به عنوان وابستگی جدید، بلکه به مثابه «تنوع‌بخشی در قدرت بین‌المللی» قابل تفسیر است.

 

انتهای خبر/

نظرات کاربران

شبکه اطلاع رسانی دانا
قلم_گزینشی