به گزارش پايگاه خبري تحليلي چهارفصل، نرگس احمدپور با توجه به نزديك شدن به ماه مهر، ماه مدرسه در يادداشتي نوشت: ماه مهر، ماه پیوند دوباره خانه مدرسه و جامعه است . مثلثی که اگرضلعی از اضلاع آن را ندیده بگیریم سالی پر دغدغه و تکاپو رقم خواهد خورد.
همواره توجه به نیاز هم نوع در بشر نهادینه و از اصول انسانیت و همنوع دوستی است و این اصل در نزد ایرانیان که قومی متمدن و صاحب اندیشه هایی سترگ بودند مشهود است . حال که چهار دهه از تغییر و تحولات حکومتی در نظام کشور داری ایران می گذرد ، رگه های حضور خیرین در اجتماع پر رنگتر و قابل لمس تر است .
اما چند سالی است برخی افراد که امید است آمارشان همچنان نزولی باشد ، خیر نما شده اند . تنها در همایش های خاص و یا حضور افرادی خاص ، دست به اقداماتی به اصطلاح خیرخواهانه می زنند و این سخت زشت و دور از خلق و خوی دین حاکم بر جامعه است . دینی که در آن تنهاترین سردارش امام حسن (ع) می فرماید : آنچه برای خود نمی پسندی برای دیگران مپسند .
باری این قلیل دوستان ، هزینه ای را صرف خرید کیف و کفش و لوازم التحریر می کنند و در جامعه درست نزدیک به اتفاقات سیاسی یا اجتماعی خاص ، با غرور و با حضور ده ها عکاس و خبرنگار با آخرین مدل اتومبیل به نزدیکترین مکان عشایری می آیند و کارناوال خیریت خویش را راه می اندازند ، اما همین افراد وقتی در شهرشان ، درست زیر سقف بنگاه املاک ، مغازه یا دفتر کارشان ، با غرور لم داده و از گرما و غبار این روزها ایراد می گیرند پذیرای همان عشایرزاده مفلوک غبارگرفته و خیس از عرق راه نرسیده نمی شوند و التماسش جهت استطاعت مالی را رد می کنند .
کاش اینگونه افراد می دانستند جایگاه کنونی ایشان از دعای خیر نیست ، که از پولی است که برایش حفظ آبرو می کند و بس و سیاست بازی زشتی دارد و آن چینش مهره بر اساس تدبیر است نه تقدیر ..
اما هستند آنان دیگری ، که کثرت عضو دارند و علی گونه کیسه بذل خود بر دوش می گیرند و گمنام همواره سرپرست دانش آموزانی بی سرپرست ، بد سرپرست و گاه حقیر و بی بضاعت هستند .
کافی است از هر منطقه که ساکن آن هستید ، برای لحظه ای وقت خود را صرف بندگان دیگر کنید . فرض را بر این می نهیم که نمازی واجب را به اقتدا ایستاده ایم ، که الحق هم فریضه ای واجب است کمک به هم نوع .از مکان زندگی خود حرکت کنید ، درست ساعتی آن سوتر از محله زندگی و یا احیانا در حاشیه شهر ، شاهد آبادی های محقر و ساده خواهید بود که اولین نکته قابل توجه در یک صبح تابستانی اجتماع کودکان و شور و هیجان جاری در زندگی اشان است ، چه فعالیت های مزرعه و جالیز و باغ و چه بازی های کودکانه .
در این بین کودکانی هستند که به جبر روزگار مرد زندگی و نان آور هستند ، یا کارگر هستند و هر کجا که چشمت را می چرخانی حضورشان را درک می کنی .اصلا راه نرفته را بازگردی به شهر خودت ، مکانیک هایی با شاگرد بچه هایی چرک و روغن مال که یک دستشان ابزار کار و دست دیگر عرقگیر سیار تن .
واکسی هایی که گهگاه جلوی فروشگاه های کفش همواره چهره ی لوکس مغازه را مکدر می کنند ویا چشمان منتظر و خسته دیگر کودکی که وزنه ای دیجیتال مقابلش است و با همه دارایی اش که گاه عاریه است ، خیره به گامهای عابران و شاید تنها آدمی است که سبک و سنگین کفه زندگی را در وزن آدمها می داند .
ولی تلخ تر و ناگوارتر کودکانی که خود عاریه اند ، با چهره هایی مظلوم و موهایی رنگ شده و گونه هایی سوخته و گندمی که در حال فروش کتابچه های مقدس و ادعیه هستند و باز هم بدتر کودکانی که به جور والدینی قلابی همواره گیج از نوش مواد مخدر آوار آغوش تکدی گرانی که زیر آفتاب 38 درجه شهر ضرب سکه ی عابران در کاسه های مسینشان تنها لالایی خوش یک روز آفتابی است .
این ها همه کودکان رنج و درد و محتاج یک ساماندهی اساسی هستند هر جا پا می گذاری محرومیت همواره یک قدم از تو جلوتر است ، فرقی ندارد بهمئی باشی ، لوداب باشی یا روستای کمک وساکن صخره هایی که دلشان از مرگ کودکانی که برای تحصیل سقوط می کنند به درد آمده ، فرقی ندارد برای درس خواندن از آنسوی رود ، برای گذر از رودخانه ای بدون پل انگشتانت را ، طعمه تسمه های فلزی کنی .
فرقی ندارد کودکی باشی بر فراز کوه افروز یا حتی ساکن سیاه چادرهایی که کپرهایی دود زده با بوی تند نفت و سرما ماندگارترین خاطره ات باشد ، حتی فرقی ندارد وقتی از اجبار روزگار در سنی کم ازدواج کنی و طعم درد را بچشی درد درد است و ردپایش را هیچ بارانی جز باران محبت پاک نمی کند ، حتی این جمله هم کاملترین جمله دنیا نخواهد بود َاگر فریاد بزنی زادگاهم شرمنده ام ...حال در آستانه مهر ماه دلت می خواهد کدام باشی ؟ نماد خیرین یا خیر نمادین ؟
نظرات کاربران