به گزارش پایگاه خبری چهارفصل، 20 بهمن مصادف با آغاز عملیات والفجر 8 و ششمین روز از دهه مبارک فجر، 3 نفر از رزمندگان کهگیلویه و بویراحمد در این روز به شادت رسیده اند که در ادامه فرازی از زندگینامه و وصیت نامه آن شهیدان گرانقدر را مطالعه می کنید.
شهید جهانگیر پورذاکری متولد سال 1346 بود. بعد از گذران دوران کودکی وارد مدرسه شد و تحصيل را تا سال سوم راهنمايي در زادگاهش ادامه داد و براي ادامه تحصيل راهي شهر شد.
دوره دبيرستان را تا سال دوم ادامه داد و در سال 1364 به جبهه اعزام شد و مدت زماني بعد در حالي كه فقط هيجده سال داشت به درجه رفيع شهادت نايل آمد .
افتخار من همين است چون كه در ميدان آتش خرم و خندان چو مردان خدا در خون تپيدم
**********
شهید سید علی داد پورمندی سال 1347 در روستای موگر به دنیا آمد. شهيد دوران كودكي اش را در روستاي محروم موگراز توابع شهرستان بويراحمد پشت سرنهاد. هوش سرشاری داشت و دوران دبستان را یک سال زودتر شروع کرد .
دوران ابتدایی را در موگر گذراند و بعد از آن برای تحصیل به روستای فیلگاه از توابع شهرستان کهگیلویه رفت .
سال دوم و سوم راهنمایی را در مدرسه ی امام خمینی یاسوج گذراند و بعد از آن در امتحانات ورودی تربیت معلم شرکت کرد و در تربیت معلم سی سخت پذیرفته شد.
وي فردي خوش اخلاق بود و رفتاري اسلامي بامردم داشت سه بار به جبهه اعزام شد و در آخرین اعزامش در عمليات والفجرهشت در محور شلمچه مفقود گرديد.
پیکر پاک این شهید بعد از مدتها تفحص شد و به زادگاهش بازگشت.
خاطراتی از شهید از زبان نزدیکانش:
عموی شهید: چهارده روز از تابستون گذشته بود من به خونه ی شهید آرمین رفته بودم . دیدم روی زمین خوابیده بود. حالش را پرسیدم و گفتم انگار بدحالی. گفت روزه ام. با این حال با اصرار خودش من را در دروی گندمم همراهی کرد. این آخرین دیدار من با شهید بود.
همرزم شهید: سال 1355 من و شهید فرهمند اصفهان کارگری میکردیم . سه ماه با هم بودیم .شبها نماز شب میخواند. صبح ها جلوتر از من برای نماز بیدار می شد. می گفت نباید خدا رو فراموش کرد. با شهید سعید آرمین هم همسایه بودیم .فرد با ایمان و خوش برخوردی بود.
برادر شهید: به برادر شهید بودن افتخار می کنم. منطقه ی ما جوانان رشیدی داشت که به جبهه ها رفتند. شهید پورمندی یکی از این جوان ها بود که واقعا شیفته ی رهبر بود. به عشق رهبر و ناموس و وطنش به جبهه رفت.
برادر شهید: سال 1362 همزمان با شهادت شهید آرمین اولین بار به عنوان امدادگر به جبهه اعزام شد و بعد از 45 روز برگشت و به تحصیل ادامه داد تا سال بعد که مهر ماه سال 63 دوباره راهی منطقه ی کردستان شد.
از آشنایان شهید: نه تنها شهید پورمندی، شهید فرهمند و شهید آرمین، وقتی از خانواده هاشون در مورد خاطراتشون میپرسیم نکته ی مهمی که تو همه ی صحبت ها هست و برای هممون الگو هست اینه که ولایتمدار بودند . دومین چیزی که خوده بنده تحقیق کرده ام شجاعتشون بوده .اولین کسانی بودند که از روستا به جبهه رفتنه اند .
مادر شهید: ازش خواستم که بمونه و به پدرش کمک کنه ؛ میگفت غیره ممکنه مادر . اگر منو دوس داری منو به رفتن تشویق کن . شوق زیادی داشت برای جبهه رفتن . الان اگه جنگ بشه بقیه ی بچه هامو میفرستم .
برادر شهید: همه ی رفقای شهید که از گردان زنده برگشتند 80 نفر بودند . شهید پورمندی جز شهدای اون عملیات بود و جنازه ی شهید موند و بعد از 11سال و 8 ماه و 15روز تفحص شد .
برادر شهید: بعد از 15روز متوجه شدیم که در تاریخ 26/10/64 عازم جبهه شده . به لشکر 19 فجر رفته بود . و چون لشکر نیروی مازاد داشت به لشکر 77 خراسان منتقل شده بود .بعد از حدود 24 روز قرار بر عملیات بود . که شهید نامه ی آخری برای ما فرستادن.
**********
شهيد صافي راستين در سال 1341 درست در همان سال هایی كه نطفة انقلاب و اين جوشش الهي بوسيله مرد تاريخ ساز در شرف تكوين بود بدنيا آمد. زادگاه او روستاي كوچكي در اطراف سوق بود، او در سن طفوليت از نعمت داشتن مادر محروم شد.
در سن شش سالگي به مدرسه رفت و پس از اتمام دورة تحصيل در مقطع ابتدائي جهت ادامه تحصيل به سوق رفت و در مدرسه راهنمائي ثبت نام و مشغول تحصيل شد .
اما با وجوديكه يك مدت زمان زيادي از عمراو نگذشته بود ناملايمات زندگي از او جواني كار آزموده .
و فعال ساخته كه براحتي مي توانست خود و خانوادة خود را اداره نمايد، لذلا با سختيها ساخته شد و در حين تحصيل ضمن ياري كردن پدر در امور دامداري و كشاورزي شخصاً به كار كردن مبادرت مي ورزيد. شهيد تحصيلات خود را تا كلاس سوم راهنمائي ادامه داد .
اما شروع جنگ تحميلي آن زماني كه صدام و حزب منحوسش به نيابت از استكبار جهاني به ايران اسلامي حمله كرد تحصيل را رها و عازم جبهه هاي نبرد شد. او وظيفة خود را در اين مي دانست.
كه بايد از كيان اسلام دفاع كرد. چه رهبرش در سال 1341 فرموده بودند كه ياران من كودكاني هستند كه فعلاً در گهواره اند. الله اكبر كه چه خوش گفتة مردان خدا به حقيقت مي پيوندند. شهيد مدت 18 ماه در نقاط مختلف با كفار بعثي مردانه جنگيد و از آن پس عازم خدمت نظام شد .
و اين بار نيز فعاليتهاي سياسي خود را در جهت پيشبرد اهداف انقلاب اسلامي با خدمت در بخش سياسي ـ ايدئولوژي گروهان ژاندارمري شيراز شروع كرد و بيشتر و بهتر در خط ايل انقلاب قرار گرفت. شهيد صافي راستين پس از پايان دورة سربازي به محل مراجعه و عروسي كرد .
و حال اين پيوند طفل يكساله اي است كه اكنون از وي باقي مانده است. مسئله ازدواج و همچنين همسر و فرزند نتوانست روح سركش و خدا جوي او را آرام گرداند و مانع از رفتن او به جبهه ها گردد، لذا بار ديگر عازم رزمگاه شد و اين بار بعنوان فرمانده گردان خمپاره انداز جمعي لشكر 19 فجر در عمليات محرم شركت نمود.
و بدينوسيله براي احياي اسلام و مسلمين نبرد كرد. بدون اغراق مي توان اذعان كرد كه وي بيشتر عمر جواني را در جبهه ها رب برخدمت در هر نهاد و ارگاني ترجيح مي داد چه معتقد بود كه براي خدا و عزت اسلام و نجات محرومان زميني مي جنگد.
شهيد صافي راستين بسيار خوش برخورد و با عاطفه و مهرباني بود. بشكلي كه مرتب به اقوامان و بستگان سركشي مي كرد .
و از احوال آنها جويا مي شد. اعتقادات مذهبي نامبرده بسيار قوي بود بطوري كه يكي از نزرديكان تعريف مي كند هيچگاه نماز شب او قطع نمي شد و در هنگام عباد تشديد از خوف خدا هراسناك ميشد و مسلماً عمق و ارزش اين نوع عبادتها را بجز خدا كسي درك نمي كند.
آخرين عملياتي كه شهيد در آن شركت داشت والفجر هشت بود كه شهيد قبل از عزيمت مثل اينكه خبر شهادت به وي الهام شده باشد قبلاً از بستگان و خويشاوندان خود طلب آمرزش مي كرد بطوريكه ضمن گفتگو وخداحافظي با يكي از نزديكان از وي خواست كه بطريقي براي او نماز و روزه بجاي آورد.
سرانجام در جبهه فاو در محور فاو و درياچه نمك (فاو ـ بصره) بدرجة رفيع شهادت نائل آمد و سرانجام به آنچه كه آرزويش را داشت رسيد و به مبدا اعلي ملحق شد.
پيام شهيد: اي اهل ايمان ، خدا ترس باشيد و در ه نفسي نيک کار دنياي خود را بگيريد تا که عملي براي فرداي قيامت بفرستید. از خدا بترسيد که او همه نيک و بد کردارتان به خوبي آگاه است.
انتهای پیام/
نظرات کاربران