به گزارش پایگاه اطلاع رسانی چهارفصل؛ بغض زمین ترکید و آسمان تاریک شد تا مردمان این سرزمین دل به تقدیر و مشیت الهی بسپارند. در این میان دیگر صدای لالایی مادرانه کودکان اسیر شده و محروم شده از مهر مادری به نجوا نمی نشیند و آفتاب گرمی بخش پدر بر کلبه محبت نمی تابد.
کودکانی که سرگردان و حیران از چرخ روزگار در بدترین موقع سال از زندگی شان، دلتنگی هایشان با سوز سرما پیوند می خورد.
اینجا کرمانشاه وادی لرزان شده از گهواره زمینی ست که صدای زجه کودکانش گوش فلک را کر می نماید. خردسالانی که هنوز چند بهاری از زندگی شان نگذشته، خزان زندگی را در نبود پدر و مادرانی تجربه می کنند که فی الحال در زیر خروارهایی از خاک مدفون گشته اند.
هنوز در پشت پرچین جاده انتظار دیدگانی به آرزو نشسته اند تا بوی دامان پرملاطفت مادر را استشمام کنند و یا در این ره آورد آغوش گرم پدر را لمس نمایند.
محروم ماندن این طفلان صغیر و افتاده در دامان سرد خاک داستان طوفان و گردبادی را می سراید که تمامی دلخوشی هایشان را به یک جا ربوده است.
دختران صاحب درد و پسران وامانده از صراط مهرورزی در اول راه زندگی به کدامین سرنوشت دل ببندند که به آینده پرفراز و نشیب امیدوار گردند؟
در دنیای پرهیاهوی این نونهالان دیگر زندگی معنا ندارد و طلوع آفتاب از پشت چادرهای کپری شان گرمی نمی پذیرد.
اینجا کشتی زندگی شکسته و تکه های آن با سرنشینی از این جماعت خردسال، پیر و فرتوت در دریای پر التهاب غوطه ورند.
آخرین امید شان را به ساحلی دور و دراز و فرط شده از دل دریا بسته اند که شاید باز بر روی موج سواری دریای خشمگین رنگ ببازد.
انتهای پیام /
نظرات کاربران