نظرخواهی

آیا ازعملکرد مهدی روشنفکر در توسعه شهرستان های بویراحمد، دنا و مارگون راضی هستید؟

تازه های سایت

8. ارديبهشت 1393 - 12:11
دیروز تو خیابون منتظر تاکسی بودم،چند تا ماشین سواری شخصی که رد شد یه تاکسی اومد و اونم بدون اینکه توجه ای به من کنه، رد شد و منو سوار نکرد، دقت که کردم دیدم تاکسی خالی از مسافر هستش، به خودم گفتم چرا پس سوارم نکرد؟ باز به خودم گفتم شاید عجله داشته و گرنه سوار می کرد.

به گزارش چهار فصل به نقل از شبکه اطلاع رسانی دانا،وبلاگ"یافا"نوشت:

دیروز تو خیابون منتظر تاکسی بودم،چند تا ماشین سواری شخصی که رد شد یه تاکسی اومد و اونم بدون اینکه توجه ای به من کنه، رد شد و منو سوار نکرد، دقت که کردم دیدم تاکسی خالی از مسافر هستش، به خودم گفتم چرا پس سوارم نکرد؟ باز به خودم گفتم شاید عجله داشته و گرنه سوار می کرد. همین که از تو فکر اومدم بیرون دو سه تا تاکسی خالی دیگه هم رد شدن، خیلی تعجب کردم یه چند ثانیه ای گذشت تا یه تاکسی نگه داشت و منو سوارم کرد.

تو ماشین که نشستم بعد از چند دقیقه از راننده سوال کردم؛ چرا بعضی تاکسی ها خالی از کنار مسافرا رد میشن؟ راننده تاکسی که یه مرد جا افتاده بود، بهم جواب داد: ببین پسر بعضی راننده تاکسی ها وقتی صبح از خونشون میزنن بیرون فقط دنبال اینن که مسافر دربستی سوار کنن، بعضی ها هم که اصلا به دنبال کار شخصی خودشونن، پس اینو از این به بعد بدون که این طور آدمهایی هم هستن که بیشتر به فکر منافع خودشونن تا دیگران.

این حرفا رو که زد، بهم گفت: فقط یه حرف بهت میزنم، اونم اینکه خدمت به خلق، خدا رو خوشحال میکنه پس تا میتونی به مردم کمک کن تا خدا کمکت کنه گفت: چند کلمه رو هم هیچ وقت فراموش نکن عدالت، انصاف، انسانیت، مروت، معرفت و مردم داری.

اینارو که  داشت می گفت، دیگه منم به مقصد رسیده بودم از آقای راننده تشکر کردم بعد هم کرایه تاکسی رو دادم.

همین که در ماشین رو باز کردم تا پیاده بشم یه دفعه دیدم راننده تاکسی دستم رو گرفت و گفت: پسر جان اینو بگم من خودم تو جوونی اصلا به فکر مردم نبودم و همش به منافع خودم فکر میکردم و گاهی اوقات با رفتارهام و اعمالم، مردم رو اذیت میکردم؛ ولی بعد از چند سال جزای کار های بدم رو دیدم و بعد متوجه شدم که هیچ چیزی، به جز خوبی  کردن به مردم و خدمت به خلق، خدا رو خوشحال نمیکنه و اینم بگم من بعد از توبه کردنم و خدمت کردن به خلق خدا، زندگی با برکت شد. اینم بگم شاید من نرم دنبال ذربستی، ولی خود خدا رزق منو میرسونه که این رزق پر برکت.

بعد هم ازم عذر خواهی کرد و گفت: ببخشید وقتتون رو گرفتم برو خدا به همرات جوون.

بعد از خداحافظی حرکت کرد و رفت.

بعد از رفتنش من هنوز داشتم به حرفاش فکر می کردم؛ بعد به خودم گفتم پس، از این به بعد خیلی باید مراقب اعمال و رفتار خودم با مردم باشم، چون وقتی من اینقدر از سوار نکردن یه تاکسی ناراحت میشم؛ پس مطمئنا مردم هم از رفتار بد من ناراحت میشن.

من تا چند روز داشتم به حرفای راننده تاکسی فکر میکردم و برام چند تا سوال پیش اومده بوده اونم اینکه:

1-یعنی ارزش پول اینقدر زیاد شده که بعضی ها بیشتر به دنبال پول هستن تا معنویات؟؟

2-چرا بعضی از ما اعتقاد قلبی به رزاق بودن خدا نداریم؟

البته در آخر بیان چند نکته لازم است و آن هم این است که در این پست بنده قصد بی احترامی به رانندگان محترم تاکسی را ندارم و فقط باید این را پذیرفت که در جامعه تاکسیرانی ما یه عده کمی وجود دارند که از تاکسی خود بیشتر در جهت منافع خود هستند تا خدمت به مردم.

نکته دیگر این که از این اتفاق میتوان برداشت های معنوی برای پیشرفت خود در معنویات استفاده کرد.

انتهای پیام/گ

نظرات کاربران

شبکه اطلاع رسانی دانا
قلم_گزینشی