به گزارش پایگاه خبری تحلیلی چهارفصل، در حالی که نمایندگان امور بانوان ادارات و زنان فعال در حوزه زنان و خانواده در سالن شماره یک استانداری بر سر ساعت کاری زنان و کم و زیاد کردن آن چانه می زدند،زن معلولی پشت درهای ورودی استانداری بازانوان زخمی از کشیده شدن روی آسفالت داغ خیابان های این شهر گریه می کرد.
تاجماه رادی زن معلولی است که امورات زندگی اش را با کمک های کمیته امداد می گذراند.
همانطور که با دست و تیکه چوبی که در دست دارد با خاک های روی سنگ فرش پیاده رو ور می رود می گوید: یک پسر25 ساله و یک دختر 20 ساله دارم که به دلیل فوت پدرشان از کودکی بدون سرپرست بزرگ شده اند و برای اینکه فرزندانش به بیراهه نروند خودش هر روز از مارگون توابع بویر احمد به شهر یاسوج می آید و از سر ناچاری جلوی مردم دست دراز می کند.
وقتی از فرزندانش حرف می زند اشکش سرازیر می شود و می گوید :پسرم افسردگی گرفته و ترک تحصیل کرده است دوست دارد ازدواج کند اما پول ندارد.دخترم هم تا کلاس هشتم بیشتر نتوانست درس بخواند و فرزند بیچاره ام محکوم به نگهداری از مادر علیلش شده است.
تاجماه زخمهای زانوانش را به من نشان می دهد و ادامه می دهد: بعضی ها فکر می کنند من از اینکه دستم را جلوی مردم بگیرم خوشحالم در حالی که آدم سیر خبر از دل گرسنه ندارد.
یکی از مسوولان استانداری وقتی زن را با این وضع می بیند به کمیته امداد زنگ می زند و از آنها می خواهد بیایند و از نزدیک با این مددجو صحبت کنند و مشکلاتش را بشنوند و تاجماه آرام به من می گوید : کاری از دست کمیته بر نمی آید، اوضاع کمیته از ما مددجویان بدتر است.
اضافه می کند :خانه ای دو اتاقه دارم که نیاز به حمام دارد. وسایلی در خانه ندارم حیاط خانه ام مخروبه ای بیش نیست و من باید این حیاط خاک و گلی را طی کنم تا به خانه برسم.
او به عنوان یک زن غمگینانه گلایه می کند که مهمان به خانه اش نمی آید و وقتی از دختر جوانش حرف می زد مثل همه مادران چشمانش غرق لذت و تمجید می شود.
تاجماه می گوید: بعد از سالها به نتیجه رسیده ام دستورات کاغذی گره کارم را نمی گشاید واین نامه ها فقط مرا آواره ادارات می کند و آخر سر هم می گویند ماهی سی هزارتومان از کمیته امداد پول می گیری همان کافی است.
او ادامه می دهد: دانشجوی خیری برایم ویلچر خرید که همیشه دعایش می کنم اما مدتهاست ویلچرم خراب شده و توانایی تعمیرش را ندارم.
تاجماه با بغض گره خورده به گلویش و اشکهایی که از چشمانش جاری می شود، گفت: آرزویم دیدن رهبر است.اول اینکه برایشان آرزوی سلامتی می کنم و بعد به ایشان می گویم که به من کمک کند تا بچه هایم را سرو سامان ببخشم و دیگر محتاج دیگران نباشم.
مدیران با این بهانه که برخی به این نوع از زندگی عادت کرده اند صورت مساله را پاک می کنند .اما همانگونه که فریبا رحمانپور مدیرکل اموربانوان استانداری کهگیلویه و بویراحمد می گوید: زنان نیمی ازجمعیت این شهر و کره خاکی را تشکیل می دهند و مشکلاتشان فقط به خودشان مربوط نیست بلکه مردان هم موظف به پیگیری این مشکلات هستند.
در این لحظه بانوان حاضر در نشست زنان و خانواده با شاخه های گلی در دست از استانداری خارج می شوند.نگاهی از سر تاسف به زنی می اندازند که جلوی استانداری اشک می ریزد و می خواهد استاندار را ببیند و بی تفاوت از کنار او رد می شوند.
البته من نمی دانم نتیجه آن نشست چه بود اما از آنچه در سالن می گذشت و من به خاطرش جلسه را ترک کردم مطمئم مشکلات تاجماه و زنان مثل او در چنین نشستهایی نه تنها حل نمی شود حتی مطرح نیز نمی شود.در این جلسات فقط مشکلات زنان کارمند مطرح می شود . جامعه بزرگ زنان غیر کارمند فرصت حضور در چنین جلساتی و بیان مشکلاتشان را نمی یابند.
کارشناس کمیته امداد هم سر رسید و با این زن صحبت کرد و به او قول داد مشکلاتش را برای کمیته امداد مارگون مطرح می کند و از او خواست که به خانه برگردد.
ساعت کاری استانداری هم تمام شده و همه رفته اند فقط دو خانم خبرنگار مانده ایم و نمی دانیم برای زنی که باید چهار دست و پا روی آسفالت داغ این خیابانها به خانه برگرددچه کنیم. او را سوار ماشین می کنیم و در ایستگاه مارگون پیاده می کنیم. این تنها کاری است که از دست ما بر می آید.
گزارش و عکس: مرضیه غلامی/فاطمه رشیدی
صبح زاگرس
انتهای پیام/
نظرات کاربران