نظرخواهی

آیا ازعملکرد مهدی روشنفکر در توسعه شهرستان های بویراحمد، دنا و مارگون راضی هستید؟

تازه های سایت

9. شهريور 1393 - 12:06
سید قربان فروزان ، جوان ترین آزاده کهگیلویه و بویراحمدی است که در سال 1361 و در سن 11 سالگی در جبهه نبرد حق علیه باطل به اسارت درآمد.

به گزارش چهارفصل به نقل از پایگاه خبری تحلیلی سفیر دنا، به مناسبت سالروز ورود آزادگان به میهن اسلامی با جوان ترین آزاده استان کهگیلویه و بویر احمد مصاحبه ای داشته که در زیر می خوانید.

لطفا خودتون رو معرفی کنید :

سید قربان فروزان ساکن دهدشت

 

متولد چه سالی هستید ؟

1350

 

چه شد به جبهه رفتی ؟

وظیفه ای بود که بر روی دوش خود احساس می کردم

 

شما چند سالگی به جبهه رفتی  ؟

10 سالگی و در سال 60 به جبهه رفتم و در سال 61 اسیر شدم

 

نحوه اسیر شدن شما  در جبهه چگونه بود؟

چون ما آموزش نیروی دریایی را دیده بودیم به عنوان اولین نیروی دریایی سپاه به جبهه اعزام شدیم که در عملیات خیبر که یک عملیات دریایی بود  بعد از اینکه نزدیک به 80 کیلومتر از طریق هور العظیم وارد خاک عراق و شهر الغرنه عراق شدیم پشتیبانی ما به وسیله ناوهای دریایی زده شد که به مدت یک هفته در محاصره نیرویهای عراقی قرار گرفتیم و در نهایت اسیر شدیم،

 

چند نفر در آن عملیات حضور داشتند و چند نفر اسیر شدند ؟

حدود 400 نفر در این عملیات حضور داشتند که 180 نفر از ما اسیر و بقیه شهید شدند.

 

پادگان محل اسارتتون کجا بود ؟

پادگان ما موصل 1 کمپ 2 در شهر موصل عراق بود

 

افراد شاخص و مسئولان حال حاضر کشورکسی هم پیشتون بود ؟

سردار قربانی، معاون لشکر نصر اصفهان ، معاون تیپ و معاون گردان خودمان هم بود.

 

مگه شما مشکل سن نداشتید پس چطور به جبهه رفتید ؟

مشکل که داشتم ولی شناسنامه ام رو دست کاری کردم  و تاریخ تولدم را از 1350به 1345 تغییرش دادم و به جبهه رفتم.

 

با اطلاع خانواده این کار رو کردی ؟

حقیقت بدون اطلاع خانواده بود و رضایت نامه رو هم دادم به یکی دیگه از آشنایان تا برام پر کرد و امضا و اثر انگشت زد و بدون اطلاع خانواده به جبهه رفتم .

 

تلخ ترین خاطره در زمان اسارت چی بود ؟

شنیدن خبر رحلت امام بود که تا 40 روز در اردوگاه مراسم گذاشتیم ،در اون شرایط اسرا به شدت روحیه خودشون رو از دست داده بودن و در این 40 روز در فراغ و از دست دادن امام  هر روزی 20 تا 30 نفر از اسرا بیهوش می شدند.

 

مگه برای اجرای مراسم آزاد بودید ؟

آزاد کامل نبودیم، زندان بانا میگفتن مراسم داشته باشید ولی بدون هیچ گونه سر و صدایی چون که از بالا بهمون گیر میدهند.

 

با توجه به سن و سال کمتون این احتمال که جذب گروههای منافقین بشید وجود نداشت ؟

به خاطر جو معنوی و بصیرت بالای اسرا و فضای حاکم بین اسرا این احتمال به صفر می رسید که کسی جذب این گروهک ها بشه و خدا را شکر کسی از اسارای مااغفال نشد.

 

درحین برخورد فیزیکی های نیرروهای بعثی حالت چطور بود، از تونل مرگ چه خبر ؟

من به خاطر سن کم و جراحتم وارد تونل مرگ نشدم و تنها در سال اول اسارتم یک بار وارد تونل مرگ شدم که حسابی با مشت و باتون و لگد نیروهای عراقی از ما پذیرایی شد. عراق در آن زمان یک گردان به اسم "جیش النساء" داشت که من رو بین اونها بردن و بهشون گفتن این بچه اومده با شما بجنگه که اونها هم می گفتند "هذا طفل الصغیر" و می خندیدن.

 

چند سال اسیر بودی؟

7 سال

 

نقشه فرار به سرتون نزد ؟

والا جایی که سه طبقه ساختمان وجود داشت و پشت اونم انواع سیم خار دار،میدان مین ، سنگرهای کمین و 10 متر خندق زده بودند امکان فرار وجود نداشت .

 

حس و حالتون در زمان آزادی و ایا اصلا فکر به آزادی رو میکردید ؟

تو اون شرایط  فکر آزادی و اینکه یه روزی آزاد می شیم رو برای 20 سال دیگه برنامه ریزی و آماده کرده بودیم و حقیقت فکر نمی کردم به این زودی ها آزاد بشیم، ولی درکنار این شرایط وخیم با امید به خدا هر لحظه امیدواری بیشتری به ما دست میداد .

 

غذا تون چی بود؟

صبح یک لیوان آش ، ناهار برنج و لوبیا ودسر هم هر نفر 8 عدد انگو یا یک انار درجه 4 یا 5 برای 4 نفر، گوشتی هم که به همراه بعضی از غذاها بود مربوط به سال 42 بود که از روی تاریخ درج شده روی کاتن ها متوجه شدیم.

 

چه شکنجه هایی میکردن ؟

کتک کاری که اولیش بود، بعضی وقتا شیلنگ آب رو با فشار تو دهان اسیر باز میکردن که شکم طرف یه شستشوی اساسی می شد، دستگاه شک برقی بود که به هر دو گوش طرف وصل میکردن ، یا هم پاها رو به پنکه می بستن و پنکه رو روشن میکردن که زمین و زمان دور سر آدم می چرخید و آدم بیهوش میشد.

 

در چه تاریخی آزاد شدید؟

25 آبان 1369

 

 

بعد از آزادگی به چه کاری مشغول شدید ؟

به سپاه پاسداران استان وارد شدم و در سال 88 هم بازنشسته شدم .

 

بهترین خاطره اسارتتون؟

رفتن به زیارت امام حسین(ع) به دستور صدام ولی با این احتمال که قصد سوء استفاده ای درکار است یک هفته با عراقی ها درگیر بودیم که نکند قصد تبلیغات سوء و یا جوسازی داشته باشند که با شرط نبود هرگونه تبلیغات یا فیلمبرداری و بعد از این که یک هفته آب اردوگاه قطع بود به کربلا و زیارت امام حسین رفتیم.

 

بدترین خاطره؟

پیرمرد 70 ساله مجروحی که در ابتدای مجروح شدنش قصد زنده به گور کردنش رو داشتن که با وساطت رزمندگان از این کار جلوگیری شد.

 

ضمناَ آقای فروزان در زمان اسارت با تلاش فراوان ابتدا لحجه محلی عربی و سپس زبان عربی را فرا گرفتند و مسلط شدند.

انتهای پیام/گ

 

نظرات کاربران

قلم_گزینشی
شبکه اطلاع رسانی دانا