به گزارش پایگاه اطلاع رسانی چهارفصل؛ هر چه زمان به جلو حرکت می کند و سالها دوباره نو می شوند وضعیت اقتصادی مردم طبقه های پایین جامعه بدتر از سال قبل می شود و در این سالهای از رمق افتاده اقتصادی، دهک های پایین عید نوروز در نگاه آنان کمرنگ تر از سال قبل می شود. شکاف فاصله طبقاتی و فقیرتر شدن ضعفاء از یک سو و تورم سرسام آور کالاها و اقلام ضروری خانوارها از طرف دیگر باعث شده است که این روزها که در دمدمه های عید نوروز قرار داریم پدران و مادرانی شرمنده فرزندان خود شوند که با هیچ واژه ای قابل توصیف نیست.
یارانه حالا هفت سالی است بحث روز اقتصاد ایران است. اولین روزی که پرداخت یارانه نقدی به موجب قانون 5 ساله هدفمندی یارانه ها مصوب شد، تا امروز که هفت سال از اجرای این قانون می گذرد، نه فقط اقتصاد که سیاست و اجتماع درگیر موضوع یارانه ها بوده و هستند. حالا قرار است یارانه 31 میلیون نفر در سال اینده حذف شود، آیا این بار این پیش بینی به تحقق خواهد پیوست؟ بررسی این نکته که یارانه کجای زندگی اهالی ایران است، شاید بتواند پاسخ به این پرسش را امکان پذیر کند.
متاسفانه حکایت مرتبط دانستن مشکلات اقتصادی با پرداخت یارانه نقدی به حکایت «مریض خر خورده» خیلی شبیه است . می گردند، ببیند چه عاملی را می توانند به این مساله مرتبط کنند و بعد هم نتیجه می گیرند پرداخت یارانه نقدی سبب شده است که مشکلات اقتصادی افزایش یابد. قبل از پرداخت یارانه نقدی عامل رشد تورم و از میان رفتن منابع کشور و راه نیفتادن پروژه های عمرانی و عدم ایجاد شغل چه بود؟ اصلا چه تضمینی هست که اگر یارانه نقدی قطع شود، این مشکلات حل شود؟
سالها از اجرای هدفمندی یارانه ها می گذرد و بعد از این همه کش و قوس و لایحه و تبصره هنوز که هنوز است یارانه دریافتی مردم در همان چهل و پنج هزار و پانصد تومانی خلاصه می شود که اگر بخواهیم عمر این مبلغ را با مالیات بر افزوده آن نسبت به یک چیپس در نظر بگیریم به هیچ عنوان با دیگر اقلام ضروری و تورم زا قابل قیاس نخواهد بود.
به نظر می رسد دولت در اجرای همین مبلغ کم دچار کسری بودجه شده و تمامی نواقصات مالی خود را در یارانه ای می بیند که هر روز برای حذف آن دهها نقشه ای می کشد و به این نتیجه رسیده است که که فشار بر جامعه محروم بسی آسانتر از فشار بر افراد مرفه ای است که به رانت خواری و به انباشت سرمایه هایی مشغولند که از بطن همین مردم فرتوت و بی بضاعت بیرون می کشند.
احتمالا همه اقتصاددانان بهخوبی آگاهند که اگر تعداد مستمندان در یک جامعه زیاد باشد، هیچ راهی بهتر و باصرفهتر از یارانه کالاها و خدمات وجود ندارد. مثلا در جامعهای که 70 تا 80درصد جمعیت آن زیر خط فقر زندگی میکنند، بههیچوجه نمیتوان یارانهها را به پرداختهای نقدی تبدیل کرد، چون هزینه تفکیک جامعه به دهکهای درآمدی به منظور پرداخت درست و دقیق کمکهای دولتی بسیار پرهزینه است.
افزون بر آنکه تشخیص درآمد خانوارها کار دشواری است، حتی در کشورهایی که دارای یک اقتصاد سنتی هستند و تعداد خرده فروشهای کوچک بسیار زیاد است، حسابداری الکترونیک وجود ندارد، حتی هیچیک از فروشندگان کوچک دفتر حسابهای روزانه یا خریدوفروش خود را نگهداری نمیکنند، تشخیص سطح درآمدها غیرممکن خواهد بود.
بهویژه هنگامی که پنهانکاری و فساد نیز بر چنین شرایطی افزوده شود. دیگر هیچ راهی برای تشخیص نیازمندان واقعی از سایرین باقی نمیماند. در چنین شرایطی یارانهها بهتر از پرداختهای نقدی است. چون هزینههای اداری اجرای این کار بهمراتب از هزینههای پرداخت یارانه به 20 الی 30 درصد از کسانی که نیازمند نیستند، بیشتر خواهد بود.
در میان تمامی شیوههای حمایت از نیازمندان، پرداختهای مستقیم بدترین شیوهای است که تاکنون تجربه شده است. هرجا این شیوه به کار رفته به نابودی اقتصاد و جامعه انجامیده است. دلایلی برای این گفته وجود دارد.
نخستتین بار آمریکاییها مدتی به مستمندان خود کوپن تغذیه میدادند، که به food stamp شهرت داشت. پس از چندسال متوجه شدند که میزان مصرف مشروبات الکلی، موادمخدر و سیگار بهشدت افزایش یافته است، در نتیجه سیستم خود را اصلاح کردند. گفتند فروشگاههای خوراک نباید کوپن را بهعنوان پرداخت برای مشروب و سیگار بپذیرند. اوضاع کمی بهتر شد، ولی اتفاق دیگری افتاد.
معتادان پولهای نقد خود را صرف خرید مشروب و سیگار میکردند و کوپن خود را صرف خرید خوراکهای مجاز. باید در ایران هم به ویژه در روستاها تحقیقات دقیقی انجام شود تا ببینیم مصرف سیگار و مواد مخدر پس از نقدیشدن یارانهها چه تغییری کرده است. بیکاری امر بسیار خطرناکی است انسان را به آفتهای اخلاقی و روانی مبتلا میکند ولی بیکاری در ترکیب با پول سیگار به مراتب خطرناکتر است.
دوم؛ پرداخت نقدی یارانهها در حقیقت پرداخت جایزه برای تولید کودک بدون توجه به تمهیدات لازم برای تعلیم و تربیت، آموزش و اشتغال نیروی انسانی است. در همه کشورهای جهان که این تجربه تلخ را پشتسر گذاشتهاند، پرداخت کمکهای نقدی موجب تغییر ترکیب جمعیت آن کشورها شده است. به این معنا که جمعیت طبقات متوسط و بالاتر از متوسط تغییر نکرده، ولی جمعیت نیازمندان، بیماران و کسانی که هیچ تاثیری بر افزایش تولید ملی ندارند بهشدت افزایش یافته است.
به این ترتیب هرروز بر جمعیت مستمندان افزوده شده و جمعیت تولیدکنندگان رو به کاهش گذاشته است. این پدیده را هم با آمارگیری میتوان تجزیه و تحلیل کرد و هم با مشاهده خیل عظیم کودکان خیابانی، کودکان چهارراهها و میدانها و کودکان اجارهای که شبکههای تکدیگری آنان را طعمه فریبکاری میکنند. آیا در کشور ما کودکان خیابانی اجارهای پس از پرداخت مستقیم یارانهها کاهش یافته است؟
سوم؛ شیوه پرداخت نقدی دولت به نیازمندان به زوال عقل میانجامد. در روایات ما آمده است که «العقل هوالنبی الباطن». خداوند از یکسو پیامبرانی را برای هدایت و راهنمایی خارج از وجود انسان مبعوث کرد و از سوی دیگر پیامبرانی را در وجود انسان قرار داد که آنها را عقل نامیده است. عقل بهعنوان پیامبر همیشگی، همراه و همدم انسانها آنان را راهنمایی میکند که زندگی بهتری برای خود و خانواده خود فراهم کنند.
عقل میگوید اگر از عهده تعلیم و تربیت، ایجاد محیط پرورشی سالم و تامین سرمایه برای اشتغال فرزندان خود برنمیآیی به فرزندآوری کمتر قناعت کن. ولی پرداخت نقدی این پیغمبر درونی را فریب میدهد و انسان را به تصمیمگیریهای نامعقول وامیدارد.
چهارم؛ پرداختهای نقدی دولتها به نیازمندان ظاهرا مددکار آنان است ولی در حقیقت قاتل رفاه و آسایش مستمندان خواهد بود. دلیل آن افزایش نرخ تورم یا گرانترشدن سطح قیمتها در جامعه است زیرا نقدینگی افزایش مییابد، تابع تقاضا بالاتر میرود و قیمتها را با خود بالا میکشد.
در حالی که این افزایشها لزوما به بالارفتن عرضه کالاها و خدمات در داخل کشور نمیانجامد زیرا اولا تضمینی وجود ندارد که نیازمندان پولهای دریافتی خود را صرف خرید کالاهای ساخت کشور خود کنند، ثانیا تغییرات عرضه کالاها و خدمات صرفا تابع تغییرات قیمتها نیست، بلکه دهها عامل دیگر مانند وجود منابع طبیعی، منابع سرمایهای، تکنولوژی، مدیریت، فضای کسب و کار و رقابت سازنده موجب افزایش تولید کالاها و خدمات میشوند.
در غیاب این عوامل افزایش قیمتها صرفا منجر به افزایش واردات کالاها خواهد شد. بنابراین پولهایی که برای هدفمندی یارانهها پرداخت میشود ممکن است به افزایش سطح اشتغال و تولید در کشور چین بینجامد.
پنجم؛ پرداختهای نقدی دولتها با سازوکارهای بسیاری به تورم میانجامد. اگر دولتها برای تامین منابع لازم به کسر بودجه رو آوردند در این صورت عوامل تورمزا مضاعف خواهد شد. از یک سو به دلیل تحریک تقاضا و از سوی دیگر به دلیل کسر بودجه. این در حالی است که تورم دشمن سرسخت نیازمندان و دوست وفادار ثروتمندان است زیرا تورم فاصله نیازمندان از تامین نیازهایشان را بیشتر میکند ولی بر قیمت داراییهای ثروتمندان میافزاید.
ششم؛ پرداخت کمکهای نقدی به مستمندان یک سیاست پوپولیستی است زیرا تودههای نیازمند را به حمایت از کسانی میکشاند که در حقیقت دشمن واقعی آنها هستند. بنابراین حاکمکردن پوپولیسم در جامعه خردمندان، افراد شرافتمند و انسانهای کاردان و کارشناس را از صحنه بیرون میکند و نیرنگبازان را بر همه عرصههای کشور حاکم میگرداند. هدفمندی یارانهها ذاتا مستعد سفلهپروری و حاکمیت پوپولیسم است.
هفتم؛ پرداخت مستقیم یارانهها موجب استقرار استبداد و نابودی حق انتخاب برای نسلهای آینده است زیرا هنگامی که یک دولت پوپولیست به پرداخت پول اقدام کرد، این پول بهعنوان حق شرعی و قانونی مردم تلقی میشود. بنابراین اگر فرد یا افراد خردمندی پس از فرد یا افراد عوام فریب به حکومت برسند که تشخیص دهند باید بودجه را صرف سلامتی یا آموزش نیازمندان کنند، نخواهند توانست این حق به ظاهر شرعی و قانونی را سلب کنند.
اکنون این پرسش مطرح میشود که چرا دو روش سوم و چهارم یعنی توانمندسازی و اشتغالآفرینی را به سود نیازمندان و مستمندان میدانید؟
این هم دلایل فراوانی دارد؛ در یک مصاحبه کوتاه صرفا میتوان به مهمترین این دلایل اشاره کرد. امیدوارم اقتصاددانان جوان رسالهها و پایاننامههای فراوانی را به این موضوع اختصاص دهند تا راه برای آیندگان روشنتر شود؛ اصل اول توانمندسازی، معاینات ژنتیکی پیش از بارداری است. این خدمت برجسته از پیدایش کودکانی که یا زندگی گیاهی دارند یا تا پایان عمر به مراقبتهای شدید پدر و مادر نیازمندند، جلوگیری میکند.
تصور کنید یک خانواده مستمند به چه چیزی نیاز دارد. به 45هزارتومان پول برای هر فرزند که ممکن است بیمار یا معلول باشد یا به خدماتی که موجب شود هر خانوادهای چند فرزند سالم، شاد، بانشاط و باهوش داشته باشد؟ کدامیک بهتر است؟ اصل دوم توانمندسازی تغذیه علمی کودکان نیازمند در کلیه سطوح مدارس و مهدهایکودک است. این اصل تضمین میکند که کودکان ما در کلاسهای درس دچار افت قندخون و از کارافتادن تواناییهای مغزی نشوند. در نتیجه بازده آموزش افزایش مییابد که هم خانواده مستمندان و هم جامعه از داشتن جوانان تندرست، هوشمند و دانشمند قویا بهرهمند خواهند شد. اصل سوم توانمندسازی معاینات بهداشتی و پیشگیری از بیماریهای گوناگون در کلیه سطوح مدارس کشور است. نیازمندان چه میخواهند؟ آیا داشتن فرزندی تندرست را بر 45هزارتومان پول ترجیح نمیدهند؟
در ساختار اقتصاد ایران برای اصلاح قیمتها چه باید کرد؟
اصلاح سیستم قیمتها به روشی که در برنامه عمرانی چهارم پیشبینی شده بود بهخوبی جواب داد. یعنی هر سال 10، 20 یا 30درصد بر قیمت کالاها و خدمات دولتی افزوده شود. هنگامی که این قانون اجرا میشد تورم به پایینترین سطح خود در تاریخ جمهوری اسلامی ایران رسید. چرا نباید به همان روش آزموده و موفق بازگشت؟ مگر آن سیاست اشکالی ایجاد کرده بود؟ به هرحال امروز ما میفهمیم فقدان یک اقتصادان برجسته و پاک چه آسیبی به 80 میلیونشهروند ایرانی وارد میکند!
انتهای پیام /
نظرات کاربران