نظرخواهی

آیا ازعملکرد مهدی روشنفکر در توسعه شهرستان های بویراحمد، دنا و مارگون راضی هستید؟

تازه های سایت

2. تير 1403 - 9:19
«شهید چمران» خیلی زود باروحیه انقلابی «سید جهان ناصری» آشنا و او را انتخاب و در مأموریت‌های ویژه به همراه خود داشت و بارها پیشانی او را می‌بوسید و در بغل می‌گرفت.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «چهارفصل»: در سحرگاه اول مهرماه ۱۳۳۸ در خانواده‌ای متدین و مذهبی، فانوس خانه با تولد نوزادی رنگ باخت و خانه نورانی‌تر شد، پسری به دنیا آمد که نام «جهان» گرفت، حرکات، شیرین‌کاری‌ها، سیما و آراستگی وی همگان را به خود جلب می‌نمود و آینده‌ای درخشان  از او را نشان می‌داد.

او پاکی و لطافت را دوست می‌داشت و از رفتار و برخورد ناپسند پرهیز می‌کرد. با عشق و علاقه، میل و رغبت زیر سایه قرآن به دست مادرش به مدرسه رفت. او که بانام خدا و با شوق فراوان روانه دبستان شد بود  درس را باانگیزه و کوشش مستمر آغاز و مورد رضایت معلم و مدرسه قرار گرفت.

دوران ابتدای خود را به‌عنوان دانش‌آموز ممتاز به پایان رسانید، دوران دبیرستان را در شهرستان‌های گچساران، دهدشت و چرام با عنوان شاگردی تیزهوش و نمونه نیز ادامه داد. در این ایام بود که به‌عنوان فردی متدین و مذهبی و درعین‌حال تیزهوش و بااستعداد، خوش‌چهره و خندان موردتوجه  همگان قرارگرفته بود، که علاوه بر آن افکار بلند ایشان در همه زمینه‌ها تحسین‌برانگیز بود.

 سید جهان ناصری در مقابل ظلم و جنایت، حق کُشی و بی‌عدالتی ساکت نمی‌نشست و امربه‌معروف و نهی از منکر را وظیفه خود می‌دانست. او برای رسیدن به‌حق و حقیقت و اجرای عدالت از خون خود می‌گذشت. از دیگر ویژگی‌های ایشان این بود که در برابر عدالت از وابستگی‌های قومی و قبیله‌ای می‌گذشت و آنچه حق بود بیان می‌داشت و در این راستا برای اهداف بلند خویش و تحقق حق و حقیقت مبارزه‌ای عادلانه داشت و سید جهان در طول این دوران در بین ایل و طایفه به‌عنوان جوانی شجاع و فداکار بااخلاقی نیکو موردتوجه بوده است.

دوران سربازی سید جهان

دوران سربازی فرار رسید و او سپاهی دانش بود و این دوران را در پادگان سراب(آذربایجان شرقی) آغاز نمود. در اینجا بود که انقلاب اسلامی با «شعار مرگ بر شاه» به اوج مبارزاتش رسیده بود و او با کلام و پیام‌های بنیان‌گذار انقلاب اسلامی نیز بیشتر آشنا می‌شد. لذا همگام و همراه انقلابیون شد و شعار مرگ بر شاه می‌نوشت و اطلاعیه پخش می‌کرد و در مراسم صبحگاهی جاوید شاه نمی‌گفت.

سید جهان از تراشیدن ریش خودداری می‌کرد و با توجه به روحیه انقلابی که داشت فعالیت چشمگیری می‌نمود. خیلی زود شناسایی و دستگیر شد. ابتدا مدت دو ساعت در برف و باران سراب سینه‌خیز، و مدت 24 ساعت  تحت شدیدترین شکنجه‌ها قرار گرفت مدتی هم زندان انفرادی شد، علاوه بر آن باروحیه انقلابی و روحیه مذهبی و شجاعت بی‌نظیری که داشت از همان ابتدای دوران سربازی برخلاف دستورات نظامی از تراشیدن ریش خودداری نمود و به همین خاطر در اکثر مراسمات صبحگاهی مورد شکنجه و آزار و اذیت قرار می‌گرفت، اما به بهانه مرخصی به شهر می‌رفت تا در تظاهرات شرکت کنند و اطلاعات جدیدی را با خود به پادگان بیاورد.

فصل مبارزه با گروهک‌ها

پس از مدتی حضرت امام(ره) فرمان فرار از پادگان‌ها را صادر فرمودند و لذا او به تکلیف خود عمل و جز اولین کسانی بود که با اسلحه و مهمات سبک از پادگان فرار کرد و به منطقه برگشت و در جمع دوستان انقلابی‌اش قرار گرفت. ایشان که جوانی آگاه و متدین و معتقد به احکام اسلامی و عاشق رهبر انقلاب بود ازاین‌جهت همیشه می‌گفت که مبارزه زمانی معنا و مفهوم پیدا می‌کند که بر اساس عقیده و جهاد باشد.

انقلاب اسلامی در بهمن 57 به رهبری حضرت امام به پیروزی رسید و امام به خاطر حفظ دستاوردهای انقلاب دستور بازگشت سربازان به پادگان‌ها را صادر فرمودند. او که معتقد به دستورات ولی امر خویش بود به خدمت سربازی بازگشت و در استان کردستان به پادگان سنندج اعزام شد تا با سایر نیروهای انقلابی شورش‌های گروهک‌های منافقین و ناآرامی‌ها منطقه را سرکوب کند.

در همین‌جا بود که شجاعت و جوانمردی ایشان به اوج خود رسید. برای هر مأموریتی ویژه و پرخطری پیش‌قدم بود. لذا هنگامی‌که تعدادی از پاسداران را در مریوان سر بریدند جزو اولین کسانی بود که خود را به آن پادگان رساند و چون خدمه تفنگ 106 و 57 بود در حساس‌ترین و مهم‌ترین نقاط استراتژیک شهر مستقر و شجاعانه و دلیرانه جنگید تا پادگان مریوان را از دست گروهک‌ها و اشرار آزاد کند.

با این تفاسیر فرماندهی پادگان ناصری را به‌عنوان درجه‌داری شجاع، فداکار در مراسم صبحگاه معرفی و از فداکاری‌های او تجلیل نمود و ازآن‌پس روی نظرات و دیدگاه‌های او حساب و در تصمیم‌گیری‌های حساس از او مشورت می‌گرفت.

در همین ایام بود که «شهید چمران» فرمانده سپاه روح‌الله به منطقه می‌آید و فرمانده پادگان «سید جهان ناصری» را به‌عنوان فردی توانمند، شجاع، مؤمن و فداکار به شهید چمران معرفی می‌نماید و این شد که «شهید چمران» خیلی زود باروحیه انقلابی وی آشنا و او را انتخاب و در مأموریت‌های ویژه به همراه خود داشت. طبق اظهارات همکارانش شهید چمران بارها پیشانی او را به‌عنوان سیدی متدین باروحیه انقلابی  و سرشار از ایمان می‌بوسید و در بغل می‌گرفت.

پاسدار انقلاب

دوران سربازی سید جهان تمام شد و او به خانه آمد با توجه به توان و تجربه‌ای که در دوران سربازی کسب کرده بود دوست داشت شغلی را انتخاب کند که باتجربه، عقیده و ایمانش سازگار و از طرفی  هم در راستای هدف انقلاب اسلامی باشد، در همین ایام بود که امام(ره) فرمودند که سپاه را تقویت کنید لذا او که عاشق امام بود دستور ولی امرش را سرلوحه تصمیم‌گیری‌اش قرارداد و به جمع پاسداران انقلاب اسلامی در گچساران پیوست. در این راه با فرماندهان سپاه گچساران، سرداران دقیقی، فضلی، صابری و دیگر سبز پوشان جان‌برکف تلاش خود را درراه اهداف انقلاب و پاسداری از خون شهیدان بر عهده گرفت.

جنگ تحمیلی شروع شد و دشمن به سرزمین ایران حمله کرد و بخش‌هایی از خاک کشورمان نیز به تصرف دشمن بعثی درآمد. خرمشهر خونین‌شهر شد و آبادان به محاصره دشمن درآمد و بستان اشغال شد و بخش‌هایی  هم به دست دشمن افتاد و از زمین و هوا بوی خون و باروت می‌بارید.

او آرام و قرار نداشت تا اینکه به همراه جمعی از پاسداران سپاه گچساران به فرماندهی سردار دقیقی روانه جبهه آبادان می‌شوند و آنجا بود که علی‌رغم محاصره آبادان و باوجود اسلحه و مهمات کم، مثل همیشه رشادت‌ها و فداکاری‌های کم‌نظیری از خود نشان داد به‌طوری‌که طبق فرمایش حسین دقیقی خمپاره‌اندازی داشتیم که از بس کارکرده بود دیگر برد چندانی نداشت؛ اما سید جهان ناصری تنها کسی بود که این خمپاره‌انداز را به دوش می‌کشید و به نزدیکی دشمن می‌برد تا خمپاره‌ها به دشمن اثر نماید.

سردار دقیقی می‌گفت جهان اخلاقی بسیار نیکوداشت  و کمتر به کسی بدبین می‌شد و او بارها به جبهه‌های جنگ و مناطق عملیاتی اعزام و مناطق عملیاتی را به‌درستی می‌شناخت و آنجا را میدان رزم و فداکاری می‌دانست و به همین خاطر در اکثر عملیات‌ها از نظرات و دیدگاه‌ها او استفاده می‌کردند؛ و هر طرحی که ارائه می‌نمود خود را به‌عنوان پیش مقدم و اجرای طرح معرفی می‌نمود و همیشه آرزو داشت که در جبهه‌های جنگ شهید شود و هیچ‌گاه اسیر دشمن نشود.

هدیه سردار علی فضلی به سید جهان

در همین راستا طبق فرمایش سردار علی فضلی، جهان ناصری در لحظه‌ها و مکان‌های خطرناک داوطلبانه به مأموریت‌های ویژه  اعزام می‌شد و شناسایی‌های حساس را انجام می‌داد و اطلاعات لازم را برای تصمیم‌گیری نهایی به دست می‌آورد، لذا سید جهان بارها در کنار سردار علی فضلی فداکاری‌های زیادی از خود نشان می‌داد. به‌طوری‌که از دست علی فضلی نیز هدیه سلاح جنگی تحویل می‌گیرد.

در فیاضیه آبادان که نزدیک‌ترین خط به دشمن بود و سید جهان خدمه تفنگ 106 و آرپی‌جی زن بود که به‌شدت مجروح و 14 ترکش در بدنش جای می‌گیرد که پس از مدتی بستری در شیراز به خانه برمی‌گردد و حدود 4 ماه با عصا راه می‌رفت. سردار حسین دقیقی بارها به عیادتش می‌آمد و در این مدت برای رفتن به جبهه‌های جنگ آرام و قرار نداشت.

اما سید جهان تصمیم گرفت حال که امکان حضور در جبهه‌ها را ندارد، ازدواج کند و دختری از خانواده‌ای متدین و مذهبی انتخاب  و مراسمی بدون تشریفات و با حضور همکاران پاسدارش برگزار می‌کند. هرچند سید جهان کسی نبود که با وابستگی به خانواده خانه‌نشین شود و از اهداف و آرمانش فاصله بگیرد به همین خاطر دوران مجروحیت و ازدواجش بیش از 6 ماه طول نکشید و مجدداً عازم جبهه‌های جنگ شد.

سید جهان ناصری این بار جبهه «بستان» را انتخاب می‌کند و به دلیل داشتن لیاقت و شایستگی و شجاعت و فداکاری به‌عنوان فرمانده گردان در عملیات طریق‌القدس انتخاب می‌شود لازم به یادآوری است که قبل از اعزام به جبهه‌های جنگ به دیار فامیل می‌آید اما این بار با حرکات و رفتاری که حاکی از این بود که برگشتی ندارد و از همه حلالیت می‌طلبید و همه را توصیه به تعهدات مذهبی، اخلاق نیکو و پشتیبانی از ولایت‌فقیه و انقلاب می‌کردند.

او که خودآگاه بود که این بار شهید می‌شود و این آخرین ملاقات با اعضای خانواده‌اش بود با نگاهی معنادار همه‌چیز  و اطراف را برانداز می‌کرد، انگار می‌خواست همه خاطرات تلخ و شیرین 22 ساله‌اش را مرور کند و برای همیشه از آن‌ها خداحافظی کند، کسی چه می‌دانست شاید هم به آن‌ها سفارشی داشت.

سید جهان ناصری به‌عنوان فرمانده گردان روح‌الله راهی جبهه بستان می‌شود  اما قبل از شروع عملیات نیروهای خود را به حفظ اخلاق، توسل به ائمه اطهار علیهم‌السلام و گوش به دستورات فرماندهان توصیه می‌کند.

شهادت

عملیات در هشتم آذرماه سال 60 آغاز می‌شود، در بحبوحه جنگ او که در خط مقدم نیروهایش را هدایت می‌کرد هنگامی‌که می‌بیند یکی از نیروهایش مجروح شده است علی‌رغم اینکه می‌داند موقعیت خطرناکی است برای نجات هم‌رزمش پیش‌قدم می‌شود و این شد که ابتدا تیری به کتفش می‌خورد و برای جلوگیری از خونریزی آن را با دست خود می‌بندد و اما عقب  هم نمی‌کشد و خود را به همکارش می‌رساند؛ که این بار تیری نیز به قلبش اصابت می‌کند و به آرزوی دیرینه‌اش می‌رسد.

 

انتهای خبر/

نظرات کاربران

شبکه اطلاع رسانی دانا
قلم_گزینشی