به گزارش پایگاه خبری تحلیلی چهارفصل، شلمچه مشهد الشهدا است،از همان آغاز که خسرو توس،شمس الشموس حضرت رضا(ع)خاک ایران را با قدم های مبارکش متبرک کرد،در این مکان ایستاد و فرمود:بسیاری از دوستان و علاقه مندان به من در این مکان شهید خواهند شد و گریست.
شهید حیات الله فتحی در سال 1336 درحاشیه رود مارون در دهکده تاریخی ایدنک چشم به جهان گشود.
بارها نظاره گر جویبارها و نهرهایی بود که به رودخانه می پیوست،در دوران کودکی علاقه عجیبی به مادرش داشت.
دوران ابتدایی را در زادگاهش به پایان رساند،وی عصای دست پدر و مادر سالخورده خود و در واقع نان آور خانواده بود، فردی بشاش و خوش برخورد بود؛به پدر و مادر و سایر بستگان مهر می ورزید و به نماز علاقه خاصی داشت و اهل مطالعه و ورزش بود.
با شروع جنگ تحمیلی و هجوم بی رحمانه ارتش عراق در خود احساس تکلیف کرد و دریافت که باید به یاری رزمندگان اسلام بشتابد و فرمان امام خویش را لبیک گوید؛سرانجام به عنوان نیروی دواطلب روانه میدان مبارزه شد؛اولین نبرد و حماسه آفرینی اش در عملیات حصر آبادان بود.
شهید حیات الله فتحی دومین بار در عملیات فتح المبین شرکت کرد؛در این عملیات سرنوشت ساز در تپه سبز شوش مورد اصابت ترکش خمپاره قرار گرفت و با همان زخم عمیق و خونریزی شدیدی که داشت تا 10 بامداد با دشمن به نبرد پرداخت و پس از آن برای مدتی در بیمارستان تهران بستری و بهبود یافت.
سومین مرحله از جانفشانی و رزم آفرینی این شهید والا مقام شرکت در عملیات پیروز مندانه رمضان بود که پس از این عملیات به آرزوی دیرینه اش که شهادت در راه خدا و کشور بود رسید و به دیدار امام جانانش نائل شد.
حکایتی زیبا در زندگی این سرو به خون خفته و این دلاور مرد همیشه در صحنه از قول پسر دایی و همسنگرش،علی محمد رفیعی که آخرین نامه و هدایای او را به زادگاهش آورده بود بیان می شود:شهید حلقه ای را برای دختر عمویش(نامزدش)خریداری کرده بود و آنقدر پافشاری کرد که من ناچار شدم به روستا برگردم و امانت را به اهلش برسانم.
دقیقاً همان شبی که من این امانتی را به صاحبش رساندم،زمانی که رخت دامادی وی را به خانه عمویش بردند،همان شب حیات الله فتحی در حجله گاه سنگر،عروس شهادت را در آغوش کشید.
در کربلای ایران حنظله های این گونه بسیار داشتیم که زیباترین سال های عمر و شیرین ترین روزهای خود را فدای امام و مردم خویش کردند.
لطف الله فتحی بردار شهید به کرامات ظاهری و ایمانی شهید اشاره می کند و می گوید،شهید فردی خوش صورت،خوش سیرت و آرام بود، با توجه به اینکه فرزند کوچک خانواده بود، همه ایشان را بسیار دوست داشتند و در هر صورتی خنده از لب او دور نمی شد.
وی با خانواده بسبار مهربان بود، همیشه به افراد بزرگتر احترام می گذاش ، شغل شهید بیشتر رانندگی بود و با همه معاشرت داشت و مردم واقعاً شیفته اخلاق او بودند.
پس از آغاز جنگ تحمیلی بیشتر رفت و آمد وی با بچه های جبهه و جنگ بود و حتی با ماشین،کارهای سپاه را انجام می داد و سرانجام ارتباط وی با بچه های جبهه، شوق رفتن وی را به جبهه های جنگ حق علیه باطل بیشتر کرد.
به خاطر سن و سال کمش هر چه سعی کردیم او را منصرف کنیم، نتوانستیم، آنقدر شیفته جنگ شده بود که پس از آمدنش به مرخصی دیگران را نیز تشویق به رفتن می کرد.
یک بار به او گفتم( چرا اینقدر به جبهه می روی) جواب داد بیگانگان آمده اند کشور را اشغال کرده و ناموس ما را در خطر است و شرافت میهن زیر سئوال است ،پس نباید جبهه را خالی کنیم.
یک بار در جبهه مجروح شده بود و حاضر نمی شد که در این رابطه چیزی بگوید و ما پس از مدت ها فهمیدیم و این نشان از روح بلند شهید داشت.
سرانجام این شهید والامقام در عملیات رمضان خلعت سرخ شهادت پوشید، شهادت وی در زندگی ما تأثیر بسزایی گذاشت و بار مسئولیت مان را سنگین تر کرد؛ امروز واقعاً به عنوان خانواده شهید افتخار می کنم و توصیه دارم به مسئولین که جلوی بعضی از بی عدالتی ها را بگیرند و نگذارند حقوق مردم ضایع شود و بدانند که شهدا برای حفظ آرمانهای دینی به شهادت رسیدند.
سیف الله فتحی برادر دیگر شهید خاطره ای از ایشان تعریف می کند و می گوید:گرچه زندگی با برادرم همه خاطره است اما روز قبل از شهادتش را فراموش نمی کنم.
من اهواز بودم،آمد به من سر زد از او خواستم شب را با ما بماند، گفت نمی توانم ممکن است الان در خط به من نیاز داشته باشند،فردای آن روز همرزمان تعریف کردند که وقتی فرماندهی خواهان چند نفر به عنوان داوطلب برای رفتن به خط شد، ایشان بلافاصله حاضر و به خط رفت و سرانجام به آنچه که می خواست رسید.
علی رغم سن و سال کمش، اما درک و فهم او به مانند انسان های بزرگ ،زیاد بود. از مهمترین اعتقادات او حفظ دین ،کشور و ناموس بود و همیشه می گفت(چو ایران نباشد تن من مباد)
از نظر رعایت مسائل مذهبی همیشه در مراسمات دینی شرکت می کرد و از نظر روحی روحیه شاداب و همیشه با مادرم داشت و شوخی هایش همیشه می گفت( خواب دیدم شهید می شوم و تو هم مادر شهید می شود)
شهید حیات الله فتحی در وصیت نامه خویش به روحیه شیطان صفتی و دیو صفتی این استعمار پیر اشاره دارد و می افزاید، با توجه به اینکه کفر جهانی به سردگی امپرالیسم آمریکا در مقابل نور خدا، انقلاب اسلامی، می رود و پایه های شر خود را یکی پس از دیگری در زباله دان تاریخ بفرستد و حضور چشمگیر انقلاب اسلامی به جهان باطل فهمانده است که دیگر یارای استقامت ندارد، بنابر این وظیفه خود دانستم که برای یاری انقلاب اسلامی به سوی جبهه نبرد حق علیه باطل بشتابم و دین خود رانسبت به مکتب اسلام ادا کنم.
از همه جوانان و مردم ایران و بویژه خانواده شهداـء استدعا می کنم که تک تک شما ها این انقلاب را که مقدمه انقلابحضرت مهدی(عج) است یاری نمائید و گوش به فرمان نائب او رهبر انقلاب، امام خمینی، باشید تا مورد لطف پرودگار قرار بگیرد.
ای ملت شهید پرور ایران ،در هر کجا هستید از روحانیت مبارز حمایت و دفاع کنید تا اسلام را به تمام جهانیان بشناسانید،خون شهیدان را پایمال نکنید، از توطئه های دشمن آگاه باشید و هیچ وقت امام عزیز و رهبر انقلاب را تنها نگذارید و بدانید که همیشه دشمن خدعه می کند و در پی توطئه برای دور کردن شما از عزت و ملت است.
سرانجام این بسیجی دلاور شهید حیات الله فتحی، در تاریخ 17 مرداد ماه 1361 در عملیات رمضان در منطقه شلمچه به فیض شهادت نائل آمد. گلزار این شهید والا مقام در روستای ایدنک واقع است.
انتهای پیام/م.ن
نظرات کاربران