نظرخواهی

آیا ازعملکرد مهدی روشنفکر در توسعه شهرستان های بویراحمد، دنا و مارگون راضی هستید؟

تازه های سایت

29. آذر 1393 - 11:47
ممکن است تحلیل‌هایی ازسریال «پرده نشین» ارائه شود که سازندگانش التفاتی هم به آن نکرده باشند اما برای ما طلبه ها که این فیلم درباره صنف ماست بیشتر جلوه کند و ناخودآگاه به آنها اهمیت بیشتری بدهیم.

به گزارش چهارفصل،  «هرمنوتیست»ها می گویند بعد از تولید اثر هنری، فهم پدیدآورنده از اثرش یکی از قرائت‌هایی است که می توان از آن اثر هنری وجود داشته باشد. کاری نداریم که این حرف از جهت نظری تا چه حد موجه است، اما خیلی ها این تجربه را داشته اند؛ بعد از تولید قطعه هنری، وقتی پای صحبت مخاطب می­ نشینی، چیزهایی می شنوی که شاید اصلا به فکر توِ صاحب اثر هم خطور نمی­ کرده وصله ناجوری هم به تن اثر هنری تو نیست!

 

انگار آثاری که از ما صادر می شوند، در اصطکاک با محیطی که در آن جاری می شوند، خصوصیاتی از خود بروز می دهند که صاحب اثر هم نمی تواند داشتن این خصوصیات را از آن اثر هنری نفی کند!

 

اول: تصویر پرده نشین از طلبه ها از تصویر «مارمولک» و «زیرنور ماه» و «طلا و مس» خیلی بهتر و واقعی تر شده است. نمی دانم طلبه ها و روحانیون پایتخت نشین چگونه هستند که تصویر فیلم­سازهای ما از طلبه­ها این چنین در جهت خلاف حرکت ما به پیش می­رود.

 

توضیحش مفصل است اما اگر یک روز فرصت گفتگو با بهروز شعیبی در اختیارم قرار بگیرد، توضیح می دهم که چرا و از چه جهت نگاهش رشد یافته ­تر از گذشته هاست و از چه جهت یک طلبه ۳۰ ساله هنوز هیچ ربطی بین خودش و طلبه­ های ساخته ذهن او حس نمی کند. انقلاب اسلامی و اینکه ما در سال ۲۰۱۴ زندگی می کنیم ما طلبه ها را خواسته و ناخواسته در موقعیت علمی و فرهنگی و معنوی جدیدی وارد کرده است که با درک قدیمی و زمان «اعلی حضرتِ عاری از مهر» خیلی فرق می کند. گویی طلبه های سینما و تلویزیون هنوز در عصر اعلی حضرت زندگی می کنند!

 

البته این ضعف دید، تا به اینجای فیلم بیشتر در فانتزی بودن اخلاق و رفتار روحانیون پرده نشین خودش را نشان داده، اما به نظرم از جایی که فیلمساز در سراشیبی حل گره های زندگی شخصیت های سریالش بیافتد، ضعف دید جدی تر خودشان را نشان خواهد داد و گره گشایی قصه­ گوی پردنشین دندانگیر از آب در نخواهد آمد. البته هنوز تا آغاز این موج از وقایع سریال پرده نشین باید چند شبی باقی مانده باشد.

 

سریال پرده نشین

 

دوم: اما پرده نشین در حال بررسی چه داستانی از زندگی ما طلبه هاست؟ دنبال این است که کدام قسمت دیدنی زندگی ما را تبدیل به مسئله کند و بیننده را وادار کند که چند هفته به آن فکر کند و با آن همراه باشد؟ مخاطب قرار است زندگی طلبه های این مدرسه شدیدا سنتی و خانواده های آنها را در حال کش و قوس با چه مسائلی ببیند؟

 

دیروز یکی از دوستان می گفت آیا پرده نشین با تصویر مسئله محمدحسین و گندی که بالاآورده، در حال تطهیر آقازاده های دادگاهی این روزها نیست؟ واقعا نمی دانم که بهروز شعیبی این غرض را داشته یا نه! برایم مهم هم نیست که آیا کارگردان قصه ما به این مسئله سیاسی و حزبی کار داشته یا نه. اگر هم دنبال این کار بوده است. چه اهمیتی دارد؟! این چیزها برای کارمندها و بادمجانهای دور قاب احزاب مفیدتر است تا یک طلبه؟! برای ما این فیلم بیشتر از اینکه فرصت­ها یا تهدیدهای سیاسی و جناحی اش مفید باشد –که البته منکر اهمیت آن برای اهلش نیستم- یک مورد مطالعاتی است. ما دنبال خود خودمان در ذهن دیگران هستیم! دیگران ما را چگونه می بینند و نقش ما را چه می دانند؟ می خواهیم بدانیم که کارگردانی که چند سال فرصت داشته است ما طلبه ها را نگاه کند، به روحانیون و جایگاه و نقش اجتماعی شان در سال ۱۳۹۳ چگونه نگاه می کند؟ وقتی تصمیم میگیرد یک درام اجتماعی از درون صنف ما بسازد، من طلبه را در کش و قوس با چه اتفاقاتی به تصویر می کشد؟ اگر او یکی از مردمی باشد که ۳۵ سال اخیر ما را ملاحظه کرده، کدام مسئله توجه اش را جلب کرده است؟ پس این یک مورد مطالعاتی است و این متن کاغذی است که یک طلبه دست گرفته و یافته هایش را از مطالعه این مورد خاص نوشته است.

 

پرده نشین تا به اینجای کار دو داستان اصلی داشته است و چندین داستان فرعی. اول از آنهایی که به نظر ما طلبه ها فرعی است شروع می کنم. اینکه مراسم عمامه گذاری چیست؟ یا اینکه حاج اقا شهیدی چه عروسی انتخاب کرده؟ یا اینکه حاج آقا مهدوی برای اینکه تبلیغ برود خانواده اش چقدر سختی می کشند؟ و یا اینکه طلبه ها چرا طلبه می شوند؟ و.... اینها برای ما طلبه  ها خرده داستانهایی است غیر مهم، اگرچه شاید برای مردم خیلی هم مهم و اصلی باشند.

 

اما دو روند در داستان پرده نشین وجود دارد که به نظر می‌رسد متن اصلی داستان است؛ یکی مسئله چالش های طلبه ها برای حفظ هویت طلبگی شان در بالا و پایین زندگی، که داستان براتعلی نماینده این مسئله است و دوم اینکه این روزها حاج آقاها بزرگ و صاحب منصب هستند و طبیعی است که فرزندانشان آقازاده و اطرافیانشان و صاحب قدرت و مکنت؛ لذا ممکن است هر لحظه در سرعت و سختی راه از مسیر خارج شوند. این دو داستان اصلی فیلم هستند.

 

مسئله براتعلی برای خیلی­ها جالب و مهم است. به هر حال در جامعه در حال متجددتر شدن است و این تجدد در فضای خصوصی زندگی ما طلبه ها خودش را غالبا به عنوان بحران نشان داده است. براتعلی باید بتواند از زندگی کُنج حجره به درون جامعه بیاید، پدری را راضی کند که دخترش را به او بدهد، طلبه موفقی شود و ماموریت و مسئولیت و کسب روزی برای زن و بچه اش را همزمان انجام دهد. این مسیر برای براتعلی بسیار سنگین است. این متن جاری زندگی ما طلبه های جوان است و دانستنش برای مردم بیشتر یک کنجکاوی است. به هر حال مردم در زندگی همه قشری کنجکاو شده اند، در زندگی ما نیز. خب، سوال خصوصی که نیست! بد نیست که تا جایی که می شود جواب‌هایش را بدهیم چرا که باعث می شود مردم بفهمند زندگی طلبگی آنچنان که فکر می کنند هم سرازیری نیست.

 

سریال پرده نشین

 

اما مسئله دوم که چالش اصلی داستان پرده نشین است در زندگی حاج آقاهای جا افتاده و سن و سال دار جلوه می کند؛ که حاج آقا شهیدی نماینده آنهاست. حاج آقا شهیدی همان ایرادهای فانتزی که قبلا گفتم را دارد و به همین دلیل خیلی از کارهایش غیر واقعی و حتی غیر آرمانی است! اما جوانب فساد اقتصادی محمد حسین و حاج داوود می تواند واقعیت اطراف هر روحانی بزرگ و جاافتاده ای باشد. محمد حسین یک آقازاده است که در خانه همه طلبه ها پیدا می‌شود. واقعیت روابط و زندگی علمای بزرگ، بچه هایشان را در معرض پروازهای بلند قرار می دهد این چیزی است که مختص به علما نیست، خاصیت زندگی کسانی است که محیط اثربخشی در مدیریت جامعه زندگی می کنند. آقا داوود هم یک حاجی بازاری متدینی است که نزدیک خیلی از حاج آقاها پیدایشان می‌شود. حاج داوود داماد آن خیّر مرحومی است که املاک خیریه او بازوی اقتصادی حاج آقا شهیدی است. شوهر خاله زن محمد حسین هم هست! (این نسبت فامیلی و غیر فامیلی که حاج داوود با حاج آقا شهیدی دارد از جهت نمادین خیلی جالب انتخاب شده است!) اما از این به بعد داستان اینقدر قوی است که می خواهم به افتخار توجه قصه گوی پرده نشین آن را در یک شماره مجزا توضیحش دهم!

 

سوم: بابک حمیدیان!( نقشی که اسمش در درون فیلم را نمی دانیم.) داستان محمد حسین پاشنه آشیل حاج آقا شهیدی­هاست. اما پرده نشین، سعی کرده است آرام آرام و به کمک خاصیت فیلم سازی، این مشکل به ظاهر معمولی و خانوادگی را به یک مشکل بسیار پیچیده و مهم و عظیم گره بزند. گرهی که بسیار متین و آرام و واقعی و باور پذیر مراحل رشد خود را تا به اینجای سریال طی کرده است.

 

اول مشکل این بود که محمد حسین بدون پول و با دور زدن قانون در حال انجام بزرگترین پروژه اقتصادی شهر شده. پرده نشین چند قسمت تحمل کرد تا این ماجرا خوب در ذهن تماشاگر جا بیافتد. بعد معلوم شد که حاج داوود نامی در حال انجام کاری است که هم کل پروژه محمد حسین و شرکتش را قورت می دهد و هم در حال هاپولی کردن زمین‌های وقفی حوزه علمیه است که بازوی مالی حاج آقا شهیدی در فعالیت های خیریه است.

تماشاگر چند قسمتی مشغول محمد حسین و حاج داوود و مادر همسر محمدحسین است که سر و کله یک شخصیت خاص پیدا می شود. یک جوان بی احساس و باهوش، با نزاکت و کاریزماتیک، با کت خاکستری و یقه پیراهن ایرانی و ته ریش و عینک گرد.

تا اینجای سریال شاهکار شعیبی در شکل دادن این سه لایه برای پروژه آبنماست که وقتی به اینجای کار می رسد آدم کم کم به این فکر می افتد که نکند هدف پول و زمین زدن محمد حسین شهیدی نیست، نکند هدف نابود کردن خود حاج آقای شهیدی است! البته هنوز داستان به پیش نرفته است و درستی این احتمال معلوم نشده اما شخصیت همیشه خاکستری پوش در عین حضور کم، اما توجه ها را به نقش خود جلب کرده است.

حاج داوود -که خودش به ظاهر یک مذهبی­ تاثیرگذار است- در مقابل تو در توی شخصیت بابک حمیدیان هیچ هم حساب نمی شود. اوج این شخصیت دیالوگی است که یکی دو شب پیش در ماشین با حاج داوود داشت. این دیالوگ یک مانیفست عالی از واقعیت شخصیت اوست. او به دنبال پول نیست. او به دنبال «قدرتی» است که به قول خودش به «پیشرفت» و «عدالت اجتماعی» ختم می شود! واقعا باید برای نوشتن این قسمت مهم سریال به نویسنده و کارگردان پرده نشین تبریک گفت که توانسته اند مانیفست سیاسی شخصیت حقیقی و عمیق بابک حمیدیان را اینچنین عمیق و کامل بیان کنند و از پس قصه سازی قوی از این صحنه کاملا شعاری بر آیند.

محسن کیایی پرده نشین

در این صحنه سریال دیالوگ بر سر این است که حاج داوود دلش برای پسرش آرش و محمد حسین شهیدی سوخته و دلش می خواهد در عین اینکه خودش به منافع مشترکش با بابک حمیدیان برسد، اما آنها را هم نجات دهد. جواب بابک حمیدیان به این درخواست حاج داوود هیجان انگیز است! «مگر تو پیشرفت این شهر را نمی خواهی؟ پیشرفت هزینه دارد. محمد حسین پول مردم را بالا کشیده پس مردم حق دارند که به خونش تشنه باشند!» او در گفتگو با حاج داوود نمی‌گویدکه ما دزد و کلّاش هستیم و محمد حسین و آرش هزینه دزدی ما هستند، او با هیجان از تلاش دو نفره شان برای «پیشرفت شهر گلشن آباد» صحبت می کنند! اما در همین لحظه با نقل جمله ای از یکی از خشن ترین اقتصاد دانان سرمایه داری «ویلفردو پارتّو» که «مردم به شبهی از رضایت احتیاج دارند تا حرکت کنند.» از هویت خودش پرده بر می داد. رضایت چیز گران قیمتی است که نمی توان آن را به ۸۰% جامعه (اصل پارتو!) پیشکش کرد چون هزینه لازم برای خریدش را ندارند. مضاف بر اینکه با شبهی از آن هم به راه می افتند و این برای ما کافی است. بابک حمیدیان با حس فوق العاده ای به حاج داوود می گوید «به نظر من عدالت اجتماعی همین است.» عدالت یعنی پیشرفت و عدالت اجتماعی یعنی همین شبه رضایت مندی! این شخصیت عمیق کیست؟

از دریچه نگاه من کسی که در قصه ما در حال تقابل حاج آقا شهیدی است شخص شخیص «مدرنیته ایرانی» است؛ کسانی که برای «توسعه» و «عدالت اجتماعی» که مدرنیته به آن وعده داده است می جنگند اما مجبورند برای رسیدن به مدرنیته و وعده هایش مرگ حاج آقا شهیدی را تسریع کنند و برای این کار ظرافت و پیچیدگی را لحاظ می کنند اما از بی رحمی دست بر نمی دارند. مدرنیته ای که خوش اخلاق و کاریزماتیک است و پوشش اش تو را به یاد مذهب و سنت هم می اندازد -تا جایی که حاج داوود کهنه کار، مثل بچه ها نسخه هایش را برای خودش و بچه اش می پیچد- او می­گوید که پیشرفت و عدالت اجتماعی–که من پیامبر آن هستم!- هزینه می خواهد و قربابی و احتمالا خون! نمی دانم شعیبی چقدر داستان را خشن خواهد کرد اما حداقل این است که در یک قسمت باید کرسی درس حاج آقا شهیدی بدون شاگرد برقرار شود و کسی پشت سرش نماز نخواند و... . این حداقل خشونت بابک حمیدیان باید باشد. حداکثرش هم سکته و زمین گیر شدن حاج آقاست. البته طنز تلخ ماجرا هم این است که مدرنیته ایرانی همه قسمت های خش درگیری این فیلم را می تواند از طریق سازمان بازرسی و پلیس همین کشور ایران علیه حاج آقا شهیدی قصه ما به پیش ببرد.

حاج آقا شهیدی اگر نماد روحانیت است، با یک غول پیچیده و طراح و در عین حال بی رحم طرف است. احتمالا بهروز شعیبی خواسته است بگوید حاج آقاها باید این چین چالشی را حل کنند. این چالش بچه های آنها نیستند، چالشی که روحانیون با آن مواجه شده اند، چالشی است که از طرفی مُلک روحانیت را -که نه مِلک شخصی، بلکه بازوی فعالیت اجتماعی آنهاست– را دارد مثل خوره از بین می برد و هم همه چیز را هم به گردن خود حاج آقاها می اندازد تا خیلی ساده حاج آقاها از صحنه قدرت جامعه ایران حذف شوند. این کار را هم پیچیده انجام می دهند یعنی از طریق فتح ذهن حاج داوود، محمد حسین را به یک جاه ­طلبی احمقانه دچار می­ کنند و آبروی حاج آقا را، که اصلی ترین ابزارِ اثربخشی اجتماعی حاج آقاهاست، به دست دوستان سنتی روحانیت –یعنی بازاری‌ها- باد هوا می کنند.

سریال پرده نشین

تا همین جای داستان، این پرسش پرده نشین به اندازه کافی عمیق و راضی کننده است. اما احتمالا حاج آقا شهیدی قصه ما که تا امروز پرده نشین بوده است بالاخره از پس این مشکل آنچنان که ما طلبه ها راه حل او را بپذیریم بر نخواهد آمد چرا که ما طلبه ها خودمان هم جواب نهایی این پرسش را هنوز نمی دانیم چون این داستان در عالم واقع هم هنوز به پایان خود نرسیده است! این یک واقعیت بزرگ است که ما طلبه ها هنوز نمی دانیم که تکلیف نهایی ما با مدرنیته چیست به همین دلیل هم مطمئنم که بهروز شعیبی جواب درجه یکی برای این پرسش نخواهد داشت و احتمالا آن را با لطف خدا و امداد غیبی و مسائلی از این دست فیصله خواهد داد، اما مهم این است که یک فیلمساز در کارخانه فیلمسازی عصر جدید، ما را به این شکل مونتاژ کرده. بنابراین اگر داستان اصلی پرده نشین را درست حدس زده باشیم ایده اصلی داستان راضی کننده است! امیدوارم که پایان ماجرا هم به همین اندازه درست پیش برود.

چهارم: ماجرای فیلم سازی از زندگی مذهبی ها –و در این مورد خاص، طلبه ها- همیشه یک قسمت بد حاشیه ای داشته که باعث می شود هر بار که فیلم سازها به حیطه زندگی آنها وارد می شوند کدورت هایی شکل بگیرد. مشکل فاصله شدیدی است که بین زندگی ما با بدنه آکتورهای سینما وجود دارد: کاش آن امدادهای غیبی و لطف خدا می توانست این دیوار را بردارد!

نظرات کاربران

قلم_گزینشی
شبکه اطلاع رسانی دانا