نظرخواهی

آیا ازعملکرد مهدی روشنفکر در توسعه شهرستان های بویراحمد، دنا و مارگون راضی هستید؟

تازه های سایت

27. مهر 1394 - 14:01
اختلاف اینجاست که حافظ رند است و خاقانی فردی مصلحت بین وحافظ بدنبال گذشتن از گریوه(9تپه- گردنه)هستی است و به رستگاری می اندیشد.

به گزارش اين پايگاه خبري تحليلي اله كرم عباسي دانشجوي دكتري ادبيات دانشگاه  نجف آباد اصفهان در گفت و گو با چهارفصل، در بخش دوم صحبت ها در رابطه شخصيت اصيل،معتقد، مسلمان و كم نظيرحافظ اظهار داشت: تخیل، اندیشه و عاطفه برای سَرایش شعر در هر زمینه ای که سیر کنند کافی است تا بنا به شرایط گوناگون جنبش کلمات شاعر را به سمت و سویی خاص هدایت کنند.این عوامل پیش از ادبیات هم بوده اند با آغاز ادبیات با آن همسفر شدند تا در شادی و مرثیه و مصیبت و...بر ذهن شاعر حکم فرمایی کنند.

 

وي گفت: گفته شده مرثیه در ادبیات عربی سابقه بیشتری دارد اما در ادبیات فارسی هم کم سابقه نیست زیرا هر کِلک (قلم)به دستی تا مصیبتي دیده در غم و رنج آن قلم فرسایی کرده است و از روزگار قبل از فردوسی تاکنون چنين چيزي بوده است و در ادامه این راه نوبت به خاقانی و حافظ رسید تا در سوگ افراد زیادی از جمله فرزندان خود مرثیه سرایی کنند.

 

در اين توضيحات براحتي اعتقاد به خداوند را در توانايي صبر و تحمل درد وعذاب فراق فرزند و از دست دادن عزيزان را با توجه به اعتقادات مذهبي و آيه اي كه در سوره آل عمران هست" انالله و انا اليه راجعون"

 

عباسي اظهار داشت: خاقانی که برای شفای فرزندش از هر کسي نا امید برگشته از او گله و شکایت کرده است.اما حافظ آن رند عالم سوز در سوگ بلبل به خون نشسته اش بازی روزگار و دست تقدیر را عامل مصیبت می داند نه چون خاقانی هر کس و ناکسی را مقصر می داند. وی با دلی سوخته در سوگ قرة العین خود دامنش مثال آب جیحون پر آب می کند اما به حقیقت حکم روزگار را گردن نهاده است و اثبات می کند که به دنیا و هر چه در آن است چهار تکبیر زده است.

حافظ در غم فرزندش چنین می گوید:

از آن دمی که ز چشمم برفت رود عزیز                کنار دامن من همچو رود جیحون است

 

فعال علمي فرهنگي كهگيلويه وبويراحمد گفت: حافظ روزگاری فریاد می زد که فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم حال نا امید به شادماني و اختيار خود است و هيچ اختیاری از خود ندارد.

چگونه شاد شود اندرون غمگینم            به اختیار که از اختیار بیرون است

 

وي گفت: پریشانی گل و بلبل حافظ را به غزلخوانی و سوگواری فرا می خواند که فریاد سر می دهد:

بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد          باد غیرت به صدش خار پریشان دل کرد

فرزند حافظ را سیل فنای غیرت الهی ناگهان از دست بُرد تا نقش امل را باطل کند .

طوطی را به خیال شکری دل خوش بود          ناگهش سیل فنا نقش امل باطل کرد

 

عباسي خاطر نشان كرد: همانگونه که نقش امل خاقانی باطل شد و آرزوهایش در بیماری و مرگ فرزندش پرپر شد با زبان دیگری سوگواری می کند.

بشنوید این نفس غصه خاقانی را              شرح این حادثه عمر شکر بازدهید

همه هم  حالت وهم غصه و هم درد منید              پاسخ حال من آراسته تر باز دهید

همه بیمار نوازان و مسیحا نفسید             مدد روح به بیمار مگر باز دهید

 

وي در ادامه گفت: خاقانی از همه مدد می خواهد و حافظ فقط از ساروان مدد می جويد.

قرة العین من آن میوه دل یادش باد         که چه آسان بشد و کار مرا مشکل کرد

ساروان بار من افتاد، خدا رامددی          که امید کرمم همره این محمل کرد

در صورتی که خاقانی می گوید:

نه نه بیمار بحالیست و نه امید بهیست     بد بتر شد همه اسباب حذر باز دهید

 

عباسي ابراز كرد: حال ببینید تفاوت تا چه اندازه است.حافظ در مقابل حکم حق گردن نهاده اما خاقانی هنوز در ناامیدی امید دارد از طبیبان و حتی از پیرزن مخرقه باز دست ياري مي طلب.

این طبیبان غلط بین همه مختالانند         همه را نسخه بدرید و به سر باز دهید

آن زگال آب و سپندی که عرض دفع نکرد      هم بدان پیرزن مخرقه خر بازدهید

 

اما حافظ بنا به روحیه جبرگرایی و اعتقاد به تقدیر الهی همه چیز را چه خوب و چه بد از تقدیر الهی می داند و با آرامشی مثال زدنی می گوید:

به جای لوح سیمین در کنارش           فلک بر سر نهادش لوح سیمین

 

وي اظهار داشت: حافظ همانگونه که رندی و آزادی خود را از حق می داند، مرگ فرزند خود را هم از حق می داند ومي گويد:

آن نیست که حافظ را رندی بشد از خاطر     کان سابقه ی پیشین تا روز پسین باشد

 

وي در ادامه گفت: در حقيقت همه چيز را از حق و ازل مي داند

آنچه او ريخت به پيمانه ما نوشيديم    خواه از خمر بهشت است وگر باده مست

 

عباسي در ادامه خاطر نشان كرد: حافظ بر خلاف خاقانی اعتقادی به فال و رمالی و معجزه گرایی نداشته اما خاقانی اینگونه به نظر می رسد که حتی در زمان تولد فرزندش دست به دعا و خرافات و ثنا شده بود.

 

یوسفی را که ز سیاره به صد جان بخرید       بی مهاباش به زندان مدر باز دهید

و به جای امید به حق، به طبیبان غلط بین اعتقاد داشته است.

همه بیمار نوازان مسیحا نفسید      مدد روح به بیمار مگر باز دهید

در علاجش ید بیضا بنمایید مگر     کآتش حسن بدان سبز شجر باز دهید

 

وي تاكيد كرد: اختلاف اینجاست که حافظ رند است و خاقانی فردی مصلحت بین و این نادره روزگار خود می گوید:

رند عالم سوز را با مصلحت بینی چکار     کار ملک است آنکه تدبیر و تأمل می کند

 

وي توضيح داد: حافظ رند هدفش سبکبار گذشتن از گریوه(9تپه- گردنه)هستی است و به رستگاری می اندیشد آن هم در شرایطی که قدم برداشتن و تكيه بر تقوی را مصلحت نمی داند و ایمان اعتدالی را قبول دارد در یک کلام (سخت می گیرد فلک بر مردمان سخت کوش) بنابراین بر عالم و هر چه در آن است از مال و منال و فرزند و چهار تکبیر زده است و آنها را رها كرده است.

من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق       چهار تکبیر زدم جمله بر هر چیز که هست 

 

عباسي خاطر نشان كرد: چهار تکبیر زدن کنایه از دل کندن مطلق است چنانچه در مراسم تدفین و تشییع و نماز میت 4 تكبيرخوانده می شود.اما خاقانی دل کندن را خوب نمی داند و همیشه به فکر چاره گری است.

در قمره زمانه فتادی به دست خون       وامال کعبتین که حریفی است سخت  دغا

در قمار بازي زمالنه بازي را عوض كن و تقدير را قبول ندارد و دنبال چاره گري است.

 

دانشجوي دكتري ادبيات در پايان اظهار داشت: هيچ وقت دنبال منصب و منال و مال نبوده و دنبال حقر و حقيقت بوده ونشان داده كه زندگي درست و صحيح هم همينگونه است و براي كساني كه دست به دامان مسئولان زمان شده بودند سرود:

واعظ شحنه شناس این عظمت گو مفروش           زان که منزلگه سلطان دل مسکین من است

 

اول  به حقيقت رسيد و بعد مردم را راهنمايي كرد اما خاقاني مردي زود رنج بود.و به كم ترين چيزي كه نمي رسيد گله و شكايت مي كرد.

انتهاي پيام/

نظرات کاربران

شبکه اطلاع رسانی دانا
قلم_گزینشی