به گزارش چهار فصل، مهدی دلبند در یادداشتی نوشت: چندی پیش نشریه دانشجویی آسمان در دانشگاه یاسوج توزیع شد و در یکی از مقالات آن به قلم آقای حامد وکیلی با عنوان «من مصباح یزدی ،حرف خدا را می زنم» به قول خود به تأمل در آراء آیت الله مصباح یزدی پرداخته بود.
تأمل در باب انگیزه نوشتن این مقاله ما را به یاد هجمه ها و تخریب های سنگین علامه مصباح یزدی در دوران اصلاحات می اندازد.
هجمه هایی که بار دیگر با سر کار آمدن دولت حسن روحانی و انتقادات ایشان از دولت در رسانه های اصلاح طلب شروع شده است.
این تخریب ها نشان از عجز و ناتوانی مدعیان روشنفکری در مقابل توان علمی استاد مصباح دارد.
در این مقال به پاره ای از موارد مطرح شده در نشریه آسمان پاسخ می گویم.
1-در مورد تیتر انتخاب شده باید گفت با نیت و انگیزه سیاسی و غیراخلاقی انتخاب شده است.چرا که اصل مطلب به نقل از خبرگزاری ایسنا-رسانه اصلاح طلب- چنین است:
یکی از فعالان سیاسی نزدیک به جبهه پایداری، ماجرای یک تماس انتقادی با دفتر آیتالله مصباح یزدی را روایت کرده است.به گزارش ایسنا به نقل از پارسینه، حسن روزیطلب میگوید: «شخصی تلفنی با دفتر تماس گرفته و شروع به اعتراض نسبت به سخنرانیهای استاد کرد. این شخص در صحبتهای خود دائما از مردم و نظر آنها صحبت میکرد و میگفت: اسلامی که آقای مصباح تبلیغ میکند اسلامی نیست که مردم قبول دارند. مردم در انتخابات مختلف نشان دادند که اسلام آقای مصباح را قبول ندارند. ایشان در حرفهایشان منطق ندارند. گزارش این تماس خدمت حضرت استاد عرض شد. ایشان پس از اینکه به دقت صحبتها را شنیدند، لبخندی زده و فرمودند: خوب بود در جواب ایشان میگفتید حرف «مردم» زیاد زده میشود، خیلیها هستند که از حق «مردم» و نظرات «مردم» دفاع میکنند. تنها خداست که در این میان غریب و مظلوم است و کسی باید از خدا دفاع کند و حرف خدا را بزند. مصباح میخواهد حرف خدا را بزند»(ایسنا،9/12/92)
لذا مشخص است که نویسنده در انتخاب تیتر خود غرض سیاسی داشته است.
2-فتنه سال 88چهره واقعی مدعیان اصلاح طلبی را بیش از پیش روشن ساخت و آنان را برای همیشه در پیشگاه خداوند متعال و ملت شریف ایران رسوا ساخت.
در آن سال پرده از نقشه شوم استکبار جهانی و ایادی مزدور داخلی آنها برداشته شد و به برکت خون شهدا و مجاهدت ملت و ایستادگی مقام معظم رهبری از فتنه ای بزرگ به سلامت بیرون آمدیم.
عوامل مختلفی در شکل گیری آن فتنه نقش داشته اند.اما یکی از اصلی ترین عواملی که زمینه ساز وقوع حوادث اینچنینی است و پاشنه آشیل انقلاب اسلامی محسوب می شود علوم انسانی است.خوانش دوباره اعترافات سعید حجاریان از قربانیان علوم انسانی غربی و از اصلی ترین نظریه پردازان اصلاحات-همو که زمانی مروج تئوری های خشونت بود و در یک ترور ساختگی پیراهن عثمان اصلاح طلبان شد-تأییدی بر این ادعاست.
حجاریان در مصاحبه با خبرگزاری ایرنا می گوید«وقتی این حوادث را دیدم گفتم که اینها متعلق به اندیشه ما نیست»(خبرگزاری ایرنا5/7/1388)
حجاریان به علوم انسانی رایج در کشور و نادیده انگاشتن نقش خدا در آنها پرداخته و می گوید«در جوف این علوم پیش فرضی سکولاریستی وجود دارد که به اسرار قریب رفتار انسانی توجه دارد و اسباب بعیده و به خصوص مسبب الاسباب را نادیده می گیرد و آن را از معادلات خود حذف می کند»(میزگرد آسیب شناسی نظری حوادث پس از انتخابات 1388)
وی می گوید«احساس رعب در نزد اندیشمندان غربی،موجب ذلت نفس و پذیرش بی قید و شرط نظریات آنان می شود و حضرت امام(ره)به ما آموختند که روی پای خود بایستیم و مقهور شرق و غرب نشویم...خطر آنجاست که نظریات علوم انسانی حاوی حربه ای ایدئولوژیک هستند و قادرند به استراتژی و تاکتیک تبدیل شوند و در مقابل ایدئولوژی رسمی کشور صف آرایی کنند و آن را به چالش بکشند»(متن دفاعیع در دادگاه3/6/88)
3-ماجرای انتقاد علامه مصباح یزدی از شریعتی
ماجرابه انتقادات گسترده ای که حول محور سخنرانی های شریعتی شکل گرفت ، مربوط می شود. آن زمان دامنه انتقادات به شریعتی و نیز حمایت ها از او به مدرسه حقانی هم کشیده شد.
مدرسه حقانی با پیشنهاد شهید بهشتی و زیر نظر آیتالله گلپایگانی تأسیس شده بود و آیتالله مصباح یزدی هم از اساتید بنام این مدرسه و از اعضای هیئت مدیره آن بهشمار می رفت
.
در فضای آن روز، اظهار نظرهای موافقان و مخالفان شریعتی کوچه و بازار شهر را هم پر کرده بود و در میان چهره های مطرح و شخصیت ها هم واکنش هایی جدی وجود داشت.
علامه طباطبایی، شهید مطهری، شهید بهشتی، امام موسی صدر، شهید مفتح و آیتالله مصباح از منتقدین شریعتی و اندیشه او به شمار می آمدند. آنها معتقد بودند آنچه شریعتی با عنوان اسلام شناسی معرفی می کند، بازشناسی خامی است که ضررهایی را برای مشی درست دینی به همراه دارد.
البته در این میان، بعضاً اختلاف نظرهایی هم میان منتقدان شریعتی به وجود می آمد. برخی، انتقاداتِ برخی دیگر را نمی پذیرفتند و بعضاً مباحثه ای علمی درمی گرفت. در این فضا بود که افرادی با جار و جنجال و برخورد متعصبانه کوشیدند تا اختلاف نظرهای اینگونه را به شکافی عمیق میان بزرگان تعبیر و از آن تصویر یک دعوای تمام عیار ارائه کنند.(آنچنان که اکنون نیز چنین می کنند) این فضا در مدرسه حقانی هم وجود داشت. طلاب مدرسه گاهی با عنوان حمایت و یا انتقاد از شریعتی و گاهی با عنوان حمایت از شهید بهشتی یا آیتالله مصباح به بحث میپرداختند
.
این فضای مدرسه حقانی بود که آیتالله بهشتی را به واکنش واداشت تا ضمن تأکید بر همان بحث علمی، برخورد برخی طلاب مدرسه را به نقد بکشد. شهید بهشتی ضمن طرح این سوال که "چرا باید مسئله ای كه لااقل میان من و جناب آقای مصباح به صورت دو برداشت قابل طرح است، به این شكل درآید؟" از کسانی که در دو سویه میدان حاضر نبودند، حقیقت را بپذیرند و نیز کسانی که می کوشیدند تا از کاه، کوه بسازند، انتقاد کرد و آنان را یک مشت لجوج، پرخاشگر بی جا، متعصب و ولنگار توصیف کرد
.
شهید بهشتی برای آنکه برخی مغرضانه یا ناخواسته در فهم سخنان او دچار اشتباه نشوند، تأکید کرد: «بحث من در اینجا، بحث جناب آقای مصباح نیست. بحث من در اینجا با شما طلاب است.» او همچنین از بحث های دوستانه خود با آیتالله مصباح سخن گفت: «چون ما با ایشان دوستی هستیم که با هم صریح حرف می زنیم. همین حالا هم همین طور است. همین حالا هستم. دارم حرف می زنم، حرفی است که دوست با دوست می زند
دوستی شهید آیتالله بهشتی و آیتالله مصباح و همکاری های این دو سابقه ای دیرینه دارد. متن نامه های شهید بهشتی به آیتالله مصباح از هامبورگ و نیز تأکیدات مکرر او طی آن سال ها از این رابطه حکایت دارد. شهید بهشتی گاهی در نامهها از آیتالله مصباح یزدی با عنوان "دانشمند" یاد می کند و گاهی او را "دوست عزیز" لقب می دهد. در یکی از نامه ها آمده است: «دوست عزیز! سلام بر شما و بر دوستان و رفقای یکدل... خیلی زودتر از این می خواستم برای شما نامه بنویسم، ولی در پی ساعت دِنجی بودم که بتوانم با آقای مصباح که "مصباحِدوستان"است، با فکری فارغ گفتگو کنم و از اینگونه ساعت ها در این مدت کم بهره برده ام.»(گفتمان مصباح،رضا صنعتی نژاد)
علامه مصباح خود در این باره می گوید :
«بنده بیش از چهل سال با مرحوم شهید آیت الله بهشتی ارتباط دوستانه خیلی بالاتر از حد دوستی متعارف داشتم و زمانیکه ایشان به هامبورگ رفتند باز مکاتبات و مراسلات ما ادامه داشت. دستخط های شهید بهشتی از هامبورگ الان محفوظ است این روابط گرم تا شهادت ایشان باقی ماند. همان سال های اول انقلاب هم در روزنامه ها آمد که مرحوم دکتر بهشتی می فرماید: من فلانی را دوست دارم و از اینطور آدم ها خوشم می آید.»(همان)
آیت الله مصباح همچنین درباره اختلاف علمی با شهیدبهشتی درباره دکتر شریعتی می گوید:
... در طول این مدت، کمتر مسئله ای بود که ما اختلاف نظر داشته باشیم. شاید مثلا بر سر یک مسئله فلسفی یک وقت عرض کردم اختلاف نظری داشتیم که به حل نهایی نرسید و عیبی هم ندارد چون طبع مسائل فلسفی و نظری همین است. منتهی آقایانی که امروز پاسخی برای عرایض ما ندارند و مرحوم بهشتی را هم معلوم نیست خیلی قبول داشته باشند روی یک مسئله ای مانور می دهند مربوط به اختلاف برداشت بنده و ایشان از یک نوشته ای که به نظر من می رسید که لازمه آن نوشته انکار خاتمیت است و چند نفر از شاگران مشترک من و شهید بهشتی خدمت ایشان رفته و نظر خواسته بودند. ایشان فرموده بود که من یقین ندارم که نیت آن نویسنده چنین مطلبی باشد. آیا مرادتان از اختلاف نظر بنده و ایشان همین است؟ کسانی که ایشان و بنده را از نزدیک می شناسند می دانند یکی از صمیمانه ترین دوستی ها را ما دو نفر داشتیم.
بعد از شهادت شهید بهشتی هم حضرت آیتالله خامنهای در گفتوگویی با روزنامه جمهوری اسلامی در خصوص رابطه شهید بهشتی و آیتالله مصباح بیان کردند: «ایشان (شهید بهشتی) خیلی از آقای مصباح خوشش می آمد و تصریح می کرد که من از این آقای مصباح و امثال او خوشم می آید. از آدم های آرام و ملایم و تودار خوشش می آمد.»
شهید بهشتی و آیتالله مصباح یزدی در دبیرستان دین و دانش، هیئت های مؤتلفه، کارگروه تحقیقی درباره حکومت اسلامی و نیز در مدرسه حقانی همکاری نزدیکی با هم داشتند. در خصوص شریعتی البته بعضا اختلاف برداشت های میان شهید بهشتی، شهید مفتح و شهید صدر از یک سو و علامه طباطبایی، شهید مطهری و آیتالله مصباح یزدی از سوی دیگر وجود داشت. به طور کاملا طبیعی برخی انتقادات شهید مطهری و آیتالله مصباح از شریعتی را شهید بهشتی قبول نداشت و بعضاً درصدد پاسخ به آنها برمی آمد و بحثی علمی در می گرفت
.
شهید بهشتی در عین حال به کسانی که در مقابل انتقادات منطقی آیتالله مصباح موضع می گرفتند هم واکنش نشان می داد و می گفت: «مگر همین شما دوستان نبودید که من در اولین یا دومین دیدار به شما انتقاد کردم و گفتم چرا در برابر انتقاد منطقی جناب آقای مصباح از کارهای دکتر شریعتی، حساسیت بیجا نشان می دهید؟ مگر یادتان رفته؟»
شهید بهشتی البته چون برخی دیگران، منتقد شریعتی بود. او تأکید می کرد: «من مکرر گفته ام دکتر شریعتی بیش از آنکه یک اندیشمند باشد، شاعر است؛ روی قریحه حرف می زند، روی سینه حرف می زند، و این بزرگترین انحراف و خطای اوست.» آیتالله بهشتی با اشاره به سخنان شریعتی تصریح می کرد: «در این بازشناسی خامی های فراوانی دارد و کار تحقیقی مستندش از کار قریحهای و ذوقی اش بسیار کمتر است. من می دانم که او در این برداشت های سلیقه ای و ذوقی که می تواند با خطاها و اشتباهات و انحرافات همراه باشد، ضررها هم زده و یا می زند.»
شهید بهشتی البته معتقد بود شریعتی سودهایی هم برای انقلاب و اسلام داشته است و نباید او را کاملاً نفی کرد. علامه طباطبایی، شهید مطهری و آیتالله مصباح یزدی اما معتقد بودند آسیبی که شریعتی در آن برهه به اسلام می زند، قابل جبران نیست. عباراتی که شهید مطهری برای شریعتی در آن برهه تاریخی به کار می برد، گاه به تندی می گراید، در حالی که آیتالله مصباح حاضر به مناظره با شریعتی می شود، علامه طباطبایی حتی شریعتی را به حضور هم نمی پذیرد.
در واقع علامه طباطبایی، شهید مطهری و آیتالله مصباح در آن دوره زمانی، قضاوتی مشترک درخصوص شریعتی داشتند. قضاوتی که با نگاه امام هم نزدیکی زیادی داشت. البته اختلاف نظرهایی هم بین برخی انقلابیون درخصوص نحوه مواجهه با شریعتی وجود داشت که شهید بهشتی همان زمان نسبت به سوء استفاده از این اختلاف نظرها هشدار میداد
.
با این حال، وقتی عرصه رسانه به جای انعکاس حقایق به سیاسی کاری آلوده می شود و به بهانه تخریب آیتالله مصباح، سخنان شهید آیتالله بهشتی تحریف می شود و دستاوردهای علمی و عملی و شاگردان استاد انکار می شود، آن گاه دیگر انتظار صداقت از آن رسانه بیهوده است
.
شاید مرور دوباره سخنان رهبر انقلاب در مورد آیتالله مصباح یزدیخالی از لطف نباشد: «این هجوم تبلیغاتی را که به شخصیت های برجسته، به انسان های والا و با اخلاق برجسته می کنند، اینها همه اش نشان دهنده اهداف و نیات دشمن است. یک نفر مثل جناب آقای مصباح که حقیقتا این شخصیت عزیز جزو شخصیت هایی است که همه دلسوزان اسلام و معارف اسلامی از اعماق دل بایستی قدردان و سپاسگزار این مرد عزیز باشند، مورد هجوم تبلیغاتی قرار می گیرند... حرف رسا و نافذ، منطق قوی و مستحکم هر جایی که باشد، آنجا را دشمن زود تشخیص می دهد، چون حسابگر است. دشمن آنجا را خوب می شناسد و به مقابله اش می آید. با مرحوم شهید مطهری هم همین جوری برخورد کردند.»
رهبر معظم انقلاب در جریان سفر سال 89 به شهر قم نیز جملات قابل تاملی درباره موسسه پژوهشی امام خمینی که تحت نظر علامه مصباح و با شیوه تربیتی وی اداره می شود بیان کردند.
حضرت آیتالله خامنهای در این دیدار با ابراز خرسندی فراوان از تلاشهای عمیق مؤسسه آموزشی - پژوهشی امام خمینی افزودند: این مؤسسه خوب، جامع و كامل می تواند از لحاظ تلاش پیگیر، خستگی ناپذیر، خالصانه و عالمانه الگویی برای حوزه باشد.
ایشان با تجلیل از فضل و اخلاص و تقوای آیت الله مصباح یزدی وجود این كمالات را در مدیریت یك موسسه موجب افزایش بركات الهی خواندند و افزودند: خدمات و تلاشهای این مؤسسه، به شكل صحیح اطلاع رسانی شود.
4-اتهام فرار از مبارزه
حضور فعال آیت الله مصباح در نقد جریان منحرفی که پس از دوم خرداد 1376 به دنبال براندازی نظام دینی و ناکارامد نشان دادن آن بود،سبب شد تا این جریان با بهره گیری از شخصیت ها و نشریات خود به انکار سوابق انقلابی ایشان روی آورند.ذکر همه آن موارد در این مجال نمی گنجد.امروز نیز مدعیان اصلاح طلبی که دولت روحانی را عرصه تاخت و تاز دوباره به ارزش ها و مقدسات می دانند و بار دیگر با مواضع انقلابی و روشنگرانه آیت الله مصباح روبرو هستند ،دست به دامن همان اتهامات شده اند.
حضرت آیت الله مصباح در مقابل این اتهام ضمن تأکید بر دروغ بودن آن ،مخاطبان خود را به تدبر در سخنان تحریف نشده ی خویش و نقد علمی آنها فراخوانده و از پرداختن به مسائل و موضوعاتی که هیچ ارتباطی با مباحث منتقدانه ایشان ندارد بر حذر می داشت.«حالا من بیایم در بوق کنم که آقا ما چه مبارزاتی کرده ایم...مسائل بسیاری بود که من تا حالا ضرورتی ندیده ام منتشر کنم و الان هم ضرورتی نمی بینم که برای خوش آمد کسانی تبلیغ از خود کنم. و تازه مگر بنده از خودم تعریفی کرده ام و مردم را به خودم دعوت کرده ام که کسانی مرا تکذیب می کنند...من هیچ بنا ندارم که از خود دفاع کنم.هر چه می خواهند بگویند.ببینید حرف من چیست و چه استدلالی دارم(گفتمان مصباح ،ص67)
ایشان با تواضع و فروتنی ای که دارند بر خلاف مشی بعضی که به انتشار خاطرات خود و خود بزرگ نمایی روی آورده اند(و بعضی هم حرف های در گوشی از امام نقل می کنند)تا کنون از خود هیچ تعریفی نکرده اند.
حجه الاسلام دعایی مدیر مسئول روزنامه اطلاعات می گوید:«مشی ایشان این بود که به رغم اعتقادات قاطع و شجاعت و تهوری که در ادامه راهشان داشتند به شدت از خود نمایی پرهیز می کردند و خود داری از شناخته شدن از خصوصیات ایشان بود و این نه به خاطر ترس و وحشت بلکه ناشی از یک تدبر و تاکتیکی بود که پیامدهای خوبی هم داشت.به طوری که تا مدت های زیادی حضرت آیت الله مصباح شناخته شده نبودند»(هفته نامه پرتو سخن18/3/79)
5-حقوق بشر
حقوق بشر حربه ای است که استکبار جهانی که خود واضع آن و خود نیز بزرگترین نقض کننده آن است هماره بر علیه کشور ما به کار برده است.غربزدگان داخلی نیز که یا درکی از مبانی نظری این اعلامیه ندارند و یا آن مبانی را پذیرفته و باور دارند هم صدا با استکبار به تبلیغ و ترویج آن می پردازند.این چه قانونی است که خود نویسندگانش آن را قبول ندارند.
«سؤال اساسی که مطرح می شود این است که این قانون حقوق بشری که در اعلامیه حقوق بشر یا در کتاب های فلسفه حقوق ذکر شده توسط چه کسی تعیین گدیده است و اعتبارش از کجاست؟پاسخ داده می شود که از نظر عرف بین المللی اعتبار آن به امضای کسانی است که این اعلامیه را امضا کرده اند و چون این اعلامیه مورد تصویب همه دولت های دنیاست اعتبار دارد.سؤال می شودآیا کسی که این اعلامیه را امضا نکرده آن قوانین برای او اعتبار دارد یا خیر؟اگر اعتبار ندارد کسی حق ندارد آن کشور را محکوم کند.جواب دیگر این است که حقوق و قوانین ترسیم شده در اعلامیه حقوق بشر قوانین وضعی نیستند که پس از وضع با امضای دیگران اعتبار پیدا کند،بلکه آنها قوانین واقعی هستند که عقل انسان ها کشف می کند و چه مردم بپذیرند و چه نپذیرند اعتبار دارد.البته در این زمان افراد معدودی چنین گرایشی دارند و حقوق بشر را امور واقعی و غیر اعتباری می دانند. و به طور قطع اکثریت فیلسوفان حقوق و سیاست چنین نظری ندارند و معتقدند که اعتبار این قوانین،کنوانسیون ها،اعلامیه ها و منشورها ناشی از امضای نمایندگان دولت هاست و چون نمایندگان دولت ها آنها را امضا کرده اند،اعتبار جهانی پیدا کرده اند.»(نظریه سیاسی اسلام،آیت الله مصباح یزدی،ص 129)
«اما برای ما که معتقد به دین ،اسلام،خدا و قرآن هستیم پاسخ ساده ای وجود دارد.زیرا وقتی می گوییم قوانین بر اساس حکم خدا شکل گرفته اند،مطلب تمام می شود و جای پرسش باقی نمی ماند.اما کسانی که این راه را پی نمی گیرند و می خواهند همه چیز را با قرارداد تبیین کنند،درنهایت به بن بست می رسند،زیرا ریشه اعتبار هر قانون را حقوق بشر می دانند که باید دلیل اعتبار آن را جستجو کرد.علاوه بر این،چرا اعلامیه حقوق بشر تقریبا در 30 ماده تدوین شده و چرا موارد آن کمتر یا بیشتر نیست؟(همان)
6-تکلیف گرایی و وظیفه محوری
این دو واژه چه تفاوتی با هم دارند؟ما ملت مسلمان ایران در مقابل اسلام و انقلاب وظیفه و تکلیف داریم.روشنفکری جز این معنایی ندارد که ما این وظیفه و تکلیف را بشناسیم و به آن عمل کنیم.عملکرد مدعیان روشنفکری در تاریخ ایران بر خلاف ادعای نویسنده، خالی از اخلاق و انصاف و بی طرفی بوده است.آنها نه تنها به اصول نظر نداشته اند بلکه به احزاب و اشخاص و به انگیزه ها متمایل بوده اند.باید تأسف خورد که جریان روشنفکری سکولار چنین کارنامه ننگینی دارند.آنها تنها مترجمان خوبی برای اندیشه های غربی بوده اند.به کدام وظیفه عمل کرده اند؟کدام اصول را مدنظر دارند؟
آیت الله مصباح یزدی خود را با مرجع بیرونی یعنی دستورات خداوند و ولایت امر تطبیق می دهد.کسی نمی تواند در ولایت مداری مصباح یزدی تردید کند.و اتفاقا حجم سنگین حملات به ایشان به همین دلیل است.اسلام مصباح نه اسلام روشنفکرانه و نه اسلام آمریکایی،بلکه اسلام فقیهانه و منطقی است.
7-مصباح خشونت طلب
از دیگر اتهاماتی که این مدعیان دروغین حقوق بشر به آیت الله مصباح و دیگر مدافعان انقلاب وارد می کنند خشونت طلبی است.اینان حتی اصل انقلاب و حرکت مردم را نیز خشونت می دانستند.باید از آقای وکیلی پرسید آیا حوادث سال 78و 88 خشونت و افراطی گری و نقض حقوقشهروندی نبود.آیا مسببین فتنه 88 که جوانان معصوم این ملت را به خاک و خون کشیدند و اموال عمومی را تخریب کردند خشونت طلب نبودند.آن حوادث محصول کدام نظریه پردازیها بود؟
در دوره اصلاحات به بهانه تنش زدایی و گفتگوی تمدن ها!!؟؟کرکره انقلابی گری را پایین کشیدند و سر تعظیم بر آستان آمریکا خم کردند و منویات استکبار را اجرا نمودند،اما بلافاصله در ردیف تروریسم و محور شرارت قرار گرفتیم.
ارزش های انقلابی و اسلامی را به بهانه جهانی شدن و جامعه مدنی زیر پا لگدمال کردند و وقیحانه حرف از دموکراسی و مردمسالاری می زدند.
اگر مبارزه با شرک و کفر و نفاق و تزویر، خشونت و افراطی گری است-آنچنان که امروز نیز دولت روحانی می پندارد-باید امام راحل(ره) را نیز یک خشونت طلب افراطی نامید که فرمود:«ما می گوییم تا شرک و کفر هست مبارزه هست و تا مبارزه هست ما هستیم»
پاسخ به همه شبهات وارد شده مثنوی هفتاد من کاغذ می خواهد و البته بارها پاسخ داده شده است.اما صد حیف که«صم بکم عمی فهم لا یرجعون»(سوره بقره،آیه18)
انتهای پیام/گ
نظرات کاربران