بی توجه به صداقت و آرامشی که احاطه ام کرده– انگار کن که سال ها با هم، حشر و نشری داشته ایم– چشمی می پرانم و می روم برای غسلِ واجبِ. حالا می گویم کاش بیشتر از این بهانه ها پیدا می شد برای آن حرف هایی که روحِ هبوط کرده ی من بیشتر محتاج شان بود تا جسمِ شهر نشینِ بد عادت شده.
برنامه ی منظمِ مجموعه و آشنایی با یک کارمندِ ساده بانکِ شاهنشاهیِ سابق و کمی بعدتر سربازِ خمینی و حالا بعدِ بیست و شش سال جهادِ پیوسته مدیرِ مدبرِ متعهدِ مظلومی به نامِ عبدالله والی، فلسفه ی حقیقی خلقت را برایم روشن تر می کند.
دیدنِ حجمِ عظیم کارهای نشدنی– برق رسانی به قریبِ چهارصد واندی روستای تجمیع شده از نهصد و اندی روستا با آن تفاوت فرهنگی عجیب شان، احداثِ سد و باغ های خرما و مرکبات، مدرسه، حوزه ی علمیه، جاده سازی ووو – که به یمین ظهورِ روحِ خدا از نَفَسِ یکی از والیانش بیرون آمده است، صحبت های خودش– البته سخت معترف م که خودی نداشت این عبدالله والی، آن ها که او را می شناختند و می شناسند از آن مرحوم آیت اللهِ گلپایگانیِ تا منِ دانشجوی سالِ اولیِ آن روزها،خوب می دانیم که نمی توان و اصلاً نمی شود او را تصویر کرد- ، حرف های دوستانِ قدیمی تر، همه و همه به این باورم می رساند که می توان در دورترین نقاطِ عالم بود و نزدیک ترین به حقیقت عالم. می توان پیامبر را ندید و بیش از صحابه بارِ نبی را بر دوش کشید، بگذریم که او خود– به تعبیرِ عمیقِ یک نویسنده ی دوست داشتنی[3]- پیام بر بود، پیام برِ بشاگرد.
امامِ جامعه، امسال را سالِ فرهنگ و… نام گذاری کرده اند و مثلِ همیشه، منِ مامورم که برای عملیاتی کردنِ این “فرا راه برد”بایدبنشینم به تحلیل و استخراج “راه برد” های بلند مدت و کوتاه مدت؛ مثلا منِ آموزش و پرورشی برای بخش ایجابی فرهنگ و راه کارهای ارتقاء قانون گراییِ دانش آموزان، منِ دانشگاهی برای آسیب شناسیِ حوزه ی آموزش عالی و “مساله محور” کردن فرایندِ تحقیق و پژوهش، منِ رسانه ای به تفکیک اصل و فرع موضوعات و پرداختن به نیازهای حقیقی مخاطبان نه درگیر شدن درروزمره گیِ رفعِ لذاتِ مخاطبان، منِ خطیبِ جمعه به اشراف بر اولویت های منطقه و شهرم و جهت دهی نهادهای درگیر در همه ی این حوزه ها و تذکر نواقص شان تا لازم نباشد دوباره -بعدِ سی و چند سال از انقلاب گذشته- افسوسِ طرح های اقتصادی فاقد پی وستِ فرهنگی شان را بخوریم و من هیاتی جایگاهِ خودم را در ساختِ فرهنگ عمومی و ارزشی و تبلیغ و ترویج دین از طریقِ نگاهِ درست به همه ی ایام الله و رسیدن به جامعه ی دینی که به اعتقادم بیش از آن که مشکلات مان نشات گرفته از نواقصِ حکومت – اگر دینی فرض ش کنیم- باشد، ناشی ازضعف ها در روحِ دینی جمعی مان است که، حکومت دینی بدون بر پا داشتن جامعه ی دینی انحراف ش محتمل خواهد بود؛ شمای مخاطب بهتر ازمن می دانید انحرافِ جامعه ی نبوی و علوی ناشی از تحقق نیافتنِ جامعه ی دینی بود نه حکومت دینی.
و منِ امامِ جماعتِ مسجد محله برگردم به کارکردِ سنتی ام در این حوزه و نه دو رکعت نماز و دعایتان بکنم ووو، باز به تکرار رسیده ام، تکرارِ صرفِ عین عبارت – راستی حلقه ی شونصدم طرحِ فلان با موضوع سالِ فرهنگ و… در حال برگزاری است- ، به “به ابتذال کشیدن” واژه ها از همه ی جای گاه ها و رسانه ها و منبرها ووو .حالا منِ دانش جوی مدیریت بعدِ خواندنِ اغلبِ تئوری های مدیریتی عالم – بخوانید انگلو ساکسونی – باز رسیده ام به جایی که باید بنشینم و حسرتِ نبودنِ عبدالله والیی را بخورم که قبلِ همه چیز انسان بود و بعدتر ماموم و بعدتر مدیر و دلسوز و الخ…
این حرف هایی که زده می شود فقط تلنگری است که فراموش مان نشود برای چه این همه دشمنی را به جان خریده ایم و برای چه انقلاب کرده ایم و اصلاً برای چه حضرت باری خلقت مان فرموده است و گردِ روزمره گی و روزمرگی را از روح و تن مان بزداییم که حضرت ش آیه ی «ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا…[4]» را بر و برای من و توی –ان شاء الله - شیعه و منتظِر فرو فرستاده است،فتامّل. علاقه ای به دیوار نوشته ها و عکس ها و خیلی مظاهر نمایش ندارم اما تصاویری از عَلَم دارانِ راه بلدی همچون عبدالله والی، سید مرتضی آوینی، علی صفایی حائری و…را به دیوارِ اتاق م زده ام تا یادم نرود که دارم زیر عَلَمِ چه کسانی سینه می زنم و تو بهتر می دانی که این روزها همه خود را صاحبِ عَلَم می دانند و باید هشیار بود که به نامِ دین سرِ امام ت را به روی نیزه نبرند.
[1]سالِ فرهنگ و اقتصاد با مدیریت جهادی و عزم ملّی. تکرارِ یک مفهومِ عمیق بدون پرداخت به راه کارها، فقط به ابتذال می انجامد. [2]بزرگان [3]رضا امیرخانی [4]سوره مبارکه فصلت آیه 30؛ همانا کسانی که گفتند پروردگار ما خداست سپس استقامت ورزیدند…
منبع:
نظرات کاربران