به گزارش چهارفصل به نقل از دانا، روزنامه کیهان در ستون ویژه های خود نوشت:
حضرت خامنهای درباره شیطان بزرگ مثل خمینی سخن گفت
بیانات عزتمندانه و حکیمانه رهبر معظم انقلاب در جمع 50 هزار بسیجی موجب خشم و ناخرسندی شبکه بالاترین شد.این شبکه صهیونیستی که نقش فعالی در فتنه سال 1388 داشت و طی یک سال اخیر نیز به جریان سازش سرویس میدهد، بیانات دیروز رهبر معظم را تداعی مواضع امام خمینی در قبال آمریکا توصیف کرد و نوشت: سخنان [آیتالله[ خامنهای به صراحت آب پاکی را روی دست کسانی ریخت که در محیط مجازی به حلوا حلوا کردن روند سازش با آمریکا میپردازند. او با سخنان شدیداللحن خود نشان داد مواضع این رژیم از همان آبشخور 1400 سال گذشته و مبانی شرع و احکام آن آب میخورد.بالاترین میافزاید: رهبر جمهوری اسلامی که برای 50 هزار بسیجی از سراسر کشور سخنرانی میکرد خطوط قرمز را به مذاکره کنندگان گوشزد کرد و طابق النعل بالنعل سیاست دوران طلایی خمینی که آمریکا را شیطان بزرگ مینامید، ایالات متحده را عامل مصیبت جوامع بشری معرفی کرد.
یادآور میشود رهبر معظم انقلاب روز گذشته در بیاناتی مستند و متقن از روسیاهیها و دغلبازیهای رژیم مستکبر آمریکا سخن گفت و بار دیگر شیطان بزرگ را تحقیر کرد.در همین حال روزنامه فرانسوی فیگارو در تحلیل سخنان مهم رهبر معظم انقلاب در جمع 50 هزار نفر از فرماندهان بسیج نوشت: سخنان آیتالله خامنهای رهبر جمهوری اسلامی ایران، تأکید بر عدم عقبنشینی از حقوق هستهای بود و در جمع بسیجیان عنوان شد که در مکتب دشمنی و نفرت از غرب تربیت یافتهاند.از سوی دیگر رادیو اسرائیل در گزارشی در همین زمینه گفت: رهبر ایران سخنان تندی علیه اسرائیل بیان کرد. اسرائیل را سگ هار و نجس در منطقه نامید. او پیش از این نیز اسرائیل را نامشروع و حرامزاده نامیده بود. اما دولت آمریکا به طور کم سابقهای نسبت به این اظهارات سکوت کرده و سخنی درباره آن بیان نکرده است؛ امری که موجب شگفتی دولتمردان اسرائیل شده است.
یادآور میشود در حالی که مخاطب رهبر معظم انقلاب صراحتاً رژیم جعلی صهیونیستی و سران آن بود، نتانیاهو با تحریف این سخنان مدعی شد رهبر ایران یهودیها را سگهار خوانده است. این در حالی است که یکی از مصادیق مشخص بیانات رهبر معظم انقلاب مشخصاً خود نتانیاهو بوده است.از سوی دیگر شبکه بالاترین در تحلیل دیگری به قلم یکی از عناصر فراری همکار بیبیسی خاطرنشان کرد: رهبر ایران با استفاده از واقعه عاشورا، از مقاومت به عنوان دستور قرآن نام برد که پیروزی بر دشمن را تضمین میکند بر همین مبنا وی از اینکه برخی رسانهها و چهرهها، تعبیر نرمش قهرمانانه را به عقبنشینی تعبیر کردند، گلایه کرد.
پیش از این مقامات سپاه و بسیج و چهرههای اصولگرا بارها تأکید کرده بودند که نرمش قهرمانانه به عنوان دست برداشتن از اصول نیست و رهبر ایران امروز این تفسیر را تأیید کرد. او همچنین مبارزه با استکبار را به عنوان یک مأموریت تاریخی و قرآنی توصیف کرد. تفاسیر رهبر ایران درباره ماهیت کشورهای غربی به روشنی نشان میدهد کماکان درباره آمریکا، انعطاف ناپذیر است. توصیف «کینه شتری» درباره دولت آمریکا که شبیه تعبیر آیتالله خمینی درباره «گرگ و میش» بود نشان دهنده حفظ موضع در برابر آمریکا بود.«رضا-ح» همکار بیبیسی در ادامه تأکید کرد: این سخنان به مفهوم حمایت مشروط از مذاکرات بدون عقبنشینی است. در حوزه داخلی نیز رهبر جمهوری اسلامی با ارتباط دادن حوادث پس از انتخابات سال 88 با مدیریت و خواستههای کشورهای غربی و استفاده از عبارت «فتنهگران» کماکان بر تفسیر کیهان از این ماجرا مهر تأیید زد.
آمریکا خلاف میگوید چرخه سوخت حق اعضای NPT است
«حق تولید انرژی هستهای به معنای جامع آن در ماده 4 معاهده انپیتی قید شده، تمامی اقدامات لازم در چرخه سوخت از جمله غنیسازی اورانیوم را شامل میشود.»این موضوع را دن جوینر نویسنده کتاب حقوقی مرجع «تغییر معاهده منع تکثیر تسلیحات هستهای» درباره ماده 4 انپیتی عنوان کرد. طی چند روز اخیر جان کری و برخی مقامات و رسانههای آمریکایی مدعی شدهاند ماده 4 انپیتی شامل غنیسازی نمیشود.به گزارش دیپلماسی ایرانی، جوینر که استاد حقوق مدرسه حقوق در دانشگاه آلاباما میباشد با اشاره به اینکه ایران خواستار به رسمیت شناختن یک واقعیت قانونی صحیح است، نوشت: بند چهارم ماده انپیتی این موارد را شامل میشود؛ «هیچ چیز در این معاهده نباید به معنی تأثیرگذاری بر حق مسلم تمامی اعضای این پیمان برای تولید، تحقیق و استفاده از انرژی هستهای برای اهداف صلحآمیز، بدون تبعیض و مطابق با بندهای یک و دو این پیمان باشد.»
وی ادامه میدهد: من در کتابم تحت عنوان «تفسیر پیمان منع اشاعه تسلیحات هستهای»، (سال 2011) به بررسی بند چهار پرداختهام که حق ایران و تمامی کشورهای عضو انپیتی است. این ماده حق کامل تمامی اعضاء است؛ نه یک حق مشروط.این استاد ارشد حقوق ادامه میدهد؛ اخیراً مقامات آمریکایی شامل جانکری، وزیر خارجه آمریکا انکار کردهاند که حق غنیسازی اورانیوم در بند چهار(1)، وجود دارد. بااین حال اظهاراتی از این دست در تضاد با تجربه طولانی آمریکا در به رسمیت شناختن برنامههای غنیسازی در کشورهای غیر هستهای، قرار دارد. در بند چهار وسعت حق اعضای انپیتی تا فعالیتهای تحقیقاتی، تولید و استفاده از انرژی صلحآمیز هستهای ذکر شده است. تولید انرژی هستهای از اورانیوم به گامهای متعدد دیگری در چرخه سوخت نیاز دارد که استخراج از معدن و آسیاب کردن، تبدیل کردن، غنیسازی و ساخت سوخت پیش از استفاده از صفحههای سوخت در راکتور یا تولید انرژی صلحآمیز هستهای است. بنابراین حق تولید انرژی هستهای به معنی جامع آن تمامی اقدامات لازم در چرخه سوخت- از جمله غنیسازی اورانیوم- را شامل میشود. این به این معنی است که دیگر کشورها و سازمانهای بینالمللی نمیتوانند در مورد حقوق بنیادین این کشورها تبعیض قائل شوند.
استاد مدرسه حقوق دانشگاه آلاباما در پایان تأکید کرده است: ایران مانند هر کشور دیگر عضو انپیتی، حق غیرقابل انکار و بنیادین غنیسازی اورانیوم را همانند دیگر گامهای ضروری در چرخه سوخت برای تولید انرژی هستهای به منظور مصارف صلحآمیز دارد. درخواست ایران از گروه 5+1 برای به رسمیت شناختن این حق بخشی از راه حل مذاکرهای برای پایان دادن به مجادله هستهای ایران است. ایران خواستار به رسمیت شناخته شدن یک واقعیت قانونی صحیح است.
والرشتاین: آمریکا دیگر قادر نیست در جنگها برنده شود
یک نظریهپرداز و جامعهشناس بزرگ آمریکایی با اشاره به اصول قدرت کاخ سفید نوشت آمریکا در خاورمیانه کنونی دست به هر کاری بزند شکست میخورد.امانوئل والرشتاین استاد ممتاز جامعهشناسی در دانشگاه نیویورک ضمن تحلیلی که از سوی Znet منتشر شده، خاطرنشان میکند: زمانی طولانی است که بحث کردهام افول ایالات متحده به مثابه یک قدرت هژمونیک از حدود 1970 آغاز شد و این افول آرام در دوران رئیس جمهوری جورج بوش شتاب گرفت. نخستین بار نوشتن در این مورد را در 1980 یا بعد از آن آغاز کردم. در آن زمان واکنش همه اردوگاههای سیاسی به این بحث این بود که آن را بهعنوان بحثی نامعقول رد میکردند. در دهه 1990، کاملاً برعکس، بازهم واکنش همه طرفهای طیف سیاسی این بود که ایالات متحده به اوج سلطه تک قطبی دست یافته است.
وی میافزاید: اما بعد از شکستن حباب 2008، تغییر نظر صاحبنظران و عامه مردم آغاز شد. امروز درصد بزرگی از مردم (هر چند نه همه آنها) واقعیت افول نسبی در قدرت و جایگاه و نفوذ ایالات متحده را پذیرفتهاند. این پذیرش در ایالات متحده کاملاً با اکراه صورت پذیرفته است. سیاستمداران و صاحبنظران در پیشنهاد این که چهگونه هنوز میتوان جلوی این افول را گرفت با هم رقابت میکنند. به باور من این فرایند بازگشتناپذیر است.نظریهپرداز آمریکایی معتقد است: تردیدی ندارم که ایالات متحده در 1950 هم درگیر فعالیتهای مشابه جاسوسی بود. اما در 1950 هیچ کدام از این کشورها جرأت نداشتند که خشمشان را به یک رسوایی عمومی بدل کنند و از ایالات متحده بخواهند این کار را متوقف کند. اگر آنها امروز این کار را میکنند به خاطر آن است که امروز بیش از آن که آنها به ایالات متحده نیاز داشته باشند ایالات متحده به این کشورها نیاز دارد. این رهبران کنونی میدانند که ایالات متحده هیچ گزینهای ندارد به جز این که قول دهد این روشها را متوقف کند، همانطور که پرزیدنت اوباما این کار را کرد (ولو آنکه ایالات متحده چنین نیتی نداشته باشد). رهبران این چهار کشور همه میدانند که با پیچاندن گوش ایالات متحده موقعیت داخلیشان تقویت خواهد شد نه تضعیف.
منتقد آمریکایی تاکید میکند: ایالات متحده همچنان یک غول است، اما غولی پوشالی. اکنون همچنان قدرتمندترین نیروی نظامی را دارد، اما خود را ناتوان از آن مییابد که استفاده چندان مناسبی از آن کند.ایالات متحده دیگر قادر نیست برنده جنگها شود. ایالات متحده در خاورمیانه کنونی به هر کاری دست بزند شکست میخورد. هماکنون هیچ یک از کنشگران قدرتمند خاورمیانه (منظورم هیچ کدام است) دیگر از رهنمودهای ایالات متحده پیروی نمیکند. این شامل ایران، مصر، اسرائیل، ترکیه، سوریه، عربستانسعودی و پاکستان است.
حیف که صادق زیباکلام هستم اگر آلفرد جانسون بودم...!
«من اگر نامم به جای صادق، آلفرد بود و نام فامیلی من به جای زیباکلام، جانسون بود در آن صورت حتما برای وضع نظریه دیپلماسی مثبت شهره عام و خاص بودم اما چه کنم که اسمم صادق است»!این ادبیات عجیب و غریب مربوط به مقاله صفحه اول روزنامه زنجیرهای شرق در روز پنجشنبه است. زیباکلام در این نوشته آمیخته با نگاه خودکوچکبین نسبت به هویت ایرانی خویش- که معمولا عنصر مکمل شاخصه خودبرتربینی غربیان در زورگوییهای آنهاست- مینویسد: اگر نامم به جای صادق، «آلفرد» یا «دیوید» و نام فامیلی من هم به جای زیباکلام، «جانسون» یا «اسمیت» بود و به جای استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران در دانشگاه «ییل» یا «استنفورد» تدریس میکردم در آن صورت حتما برای وضع نظریه «دیپلماسی مثبت» در برابر «دیپلماسی منفی» در ایران به عنوان یک نظریهپرداز سیاسی، شهره خاص و عام میشدم! و حتما صدها رساله فوق لیسانس و دکترا در خصوص بسط و تبیین نظریه دیپلماسی مثبت و منفی و انطباق آن با شرایط ایران و... به نگارش درآمده بود. اما خب اسمم صادق است و در محله بازارچه آبمنگل تهران بزرگ شدهام.
وی میافزاید: راستی را آن است که دست کم در جامعه ما، دو نگاه کاملا متفاوت- اگر نگفته باشیم متضاد- درباره نحوه اداره دیپلماسی وجود دارد. من نام اولی را گذاشتهام دیپلماسی منفی و دومی را دیپلماسی مثبت میخوانم. دیپلماسی منفی یعنی کشورهای پیشرفته دنیا، ژاپن، استرالیا، کانادا، آمریکا و اروپا، مخالف ما هستند ما با آنها در تضاد، تقابل و دشمنی به سر میبریم. هیچ وفاق، دیالوگ و تفاهمی میان ما و جهان پیشرفته، نمیتواند از اساس شکل بگیرد. ما برعکس باید سعی کنیم که با کشورهای توسعه نیافته در آسیا، آفریقا و آمریکا لاتین دوست و همراه شویم. دیپلماسی مثبت در مقابل، ضمن پذیرش اصل تفاوت میان ما و کشوری همچون فرانسه، انگلستان و حتی آمریکا، در عین حال معتقد است که رابطه میان ما و آنها، الزاما تقابل و دشمنی و بغض و کینه نیست. ما به هرحال منافع ملی تعریف شدهای برای خودمان داریم و آنها هم همینطور. بنابراین میتوان با آنها یک رابطه معقول و منطقی برقرار کرد.
وی در ادامه دولتهای هاشمی، خاتمی و روحانی را جمع زده و قائل به دیپلماسی مثبت معرفی کرد و مدعی شد روحانی در اصل جا پای دیپلماسی خاتمی میگذارد. روحانی و ظریف توانستهاند بخشی از رهبری آمریکا را با خود همراه سازند.زیباکلام توضیح نداده که آیا تقابل ملت ایران با رژیمهایی مانند آمریکا- که با ناشیگری با کشورهایی نظیر ژاپن و استرالیا- جمع زده، آیا به خاطر پیشرفت آنهاست یا به خاطر زورگویی و عدم احترام متقابل و دریغ کردن حقوقی از ملت ایران (نظیر غنیسازی) که چند برابر آن را- ولو مثلا در حد تولید و کاربرد سلاح اتمی- حق مسلم خود میدانند؟ او همچنین توضیح نمیدهد که اگر مثلا آلفرد جانسون یا دیوید اسمیت بود آیا اولا اجازه داشت به عنوان شیمی خوانده مدعی علوم سیاسی در دانشگاههای آمریکا تدریس کند در حالی که مثلا مبانی منافع ملی و ارزشهای مسلم آن جامعه را زیر سؤال میبرد و ثانیا در آن صورت اصلا جایی برای تحویل گرفتن او و امثال او باقی میماند تا مثلا در مصاحبه با یک روزنامه (ابتکار) تمام بدیهیات علوم سیاسی را انکار کند و بگوید «من آرزوهایم را به عنوان پیشبینی مطرح میکنم»؟!
انتهای پیام/گ
نظرات کاربران